
در باره سفر کردن.(1)
تمام این دلایل انگیزههائی محترم و قابل فهم برای سفر کردن به شمار میآیند.
اما چرا آقای کراکاوئر به برشتِسگادن سفر میکند، آقای مولر به گراوبوندن و خانم شیلینگ به زانکت بلازین؟ آقای کراوکاوئر این کار را میکند،
زیرا او آشنایان زیادی دارد که آنها هم همیشه به برشتِسگادن سفر میکنند، آقای مولر
میداند که گراوبوندن فاصلهاش از برلین بسیار طولانیست و رفتن به آنجا مد شده است،
و خانم شیلینگ شنیده است که زانکت بلازین آب و هوای بسیار عالیای دارد. هر سه نفر
میتوانستند مسیرها و برنامههای سفری خود را با هم مبادله کنند، و سفر کردنشان میتوانست
مشابه هم گردد. آدم میتواند همه جا آشنا داشته باشد، آدم میتواند پولش را همه جا
خرج کند، و اروپا در داشتن مکانهائی با هوائی خوب بیاندازه ثروتمند است. پس چرا تصادفاً
برشتِسگادن؟ یا زانکت بلازین؟ اشتباه در این نکته نهفته است. سفر کردن باید همیشه
تجربه کردن معنا بدهد، و تجربه کردن چیزی ارزنده فقط میتواند در محیطی که آدم با آن
ارتباط روحی دارد انجام گیرد. در حقیقت یک سفرِ کوتاهِ اتفاقی، نوشیدن آبجو در شبی شاد
در باغِ یک مهمانخانه و یا سفر با کشتی بر روی آب یکی از دریاهای دلخواه تجربه نمیباشند،
ثروتمندساز زندگی و نیروئی دائمی و مهیج نیستند. این سفرها میتوانند این تأثیرات را
هم داشته باشند، اما نه برای آقایان کراکاوئر و مولر.
شاید برای این افراد اصلاً محلی که آنها رابطه عمیقتری با آن داشته باشند بر
روی زمین وجود نداشته باشد. برای آنها هیچ سرزمینی، هیچ کویر یا جزیرهای، هیچ کوه،
هیچ شهر قدیمیای که توسط نیروی حس و خیال به سمتشان کشیده شوند، و دیدن آنها رویاهای
مورد علاقهشان را برآورده سازد و آشنا گشتن با آنها برایشان یک گردآوری ثروت معنا
دهد وجود ندارد. با این وجود این افراد میتوانستند شادتر و زیباتر مسافرت کنند. آنها
میبایست قبل از سفر کردن، حتی اگر هم که شده از روی نقشه حداقل زودگذر در باره چیزهای
عمده کشور و محلی که به آنجا میرانند و در مورد موقعیت جغرافیائی و بزرگیاش، آب
و هوا و مردمش اطلاع کسب کنند. و باید در حین اقامت در محل بیگانه سعی به خرج دهند
و بتوانند با ویژگیهای منطقه همآهنگی احساس کنند. آنها میبایست دیدن کوهها، آبشارها
و شهرها را نه تنها در هنگام عبور به عنوان قطعهای از یک اثر تحسین کنند، بلکه هر
کدام از آنها را به عنوان چیزی لازم و رشد کرده در محل خویش و به عنوان چیزی زیبا به
رسمیت بشناسند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر