شبانه.(7)

فکر کنم این رفیق بنده بعد از افطاری یکی دو تا گیلاس رفته بالا! اس ام اس‏ آخر شبی‏‏اش تلو تلو خوران خودش را به من رساند: 
نه شعر خوبه نه قصه.
شاعری می‏خواست زیباتر از شعر رمانی بنویسد، خسته بود، قلم‌‏مو را برداشت و بر دیوار اتاقش با رنگ سرخی مثل نقاشان چین دو چشم کشید و دو ابرو!
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر