قصّه و شعر گاهی شوخیست، گاهی هم بافندهای بازیگوش در خیالم
که راست و دروغ را به هم میبافد
صبحانه.(8)
به جای لذت و استفاده بردن از داشتههایش (از جوانی، سلامتی و از نیرو و زیبائیاش)
شب و روز به دنبال آنچه که نداشت و آرزویش را میکرد میدوید. زمان اما سریعتر از
او میچرخید و بجز آرزوْ آنچه او دارا بود را با خود میبرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر