هنر و اخلاق.

وقتی آدم این دو را در هم میآمیزد هرج و مرج دوباره بازمیگردد.
هنر خارج از اخلاق قرار دارد، زیرا هنر توجهاش به زیبائی، به فناناپذیری و تغییر ناپذیریای جاودانه است. لایههای پائینتر و کمتر عقلانی به اخلاق تعلق دارند.
این حقیقت غم انگیزیست که ما این توانائی را از دست دادهایم به چیزها نامهای زیبا بدهیم. اسامی همه چیزند. من هرگز به خاطر رفتار نزاع نمیکنم. نزاع من فقط بر سر واژههاست. این دلیلیست که چرا من از رئالیسم مبتذل در ادبیات متنفرم. مردی که بتواند یک بیل را بیل بنامد باید مجبور گردد که از بیل هم استفاده کند. این تنها کار مناسب اوست.
تنها پرتره معتبر عکسیست که خیلی کم از مدل و خیلی زیاد از کار هنرمند را نشان میدهد.
چیزها تنها توسط اسلوب برایمان قابل باور میگردند ــ و فقط اسلوب. اکثر نقاشان پرتره مدرن زمان ما محکوم به فراموشی مطلق گشتهاند. آنها هرگز آنچه را که میبینند نمیکشند. آنها آنچه را که تماشگر میبیند میکشند، و تماشگر هرگز چیزی را نمیبیند.
هر پرتره که با احساس کشیده شود یک پرتره از نقاش است و نه پرتره کسی که برای او مدل نشسته است. مدل فقط یک تصادف است، فقط  یک فرصت. این او نیست که توسط نقاش آشکار میگردد، خیلی بیشتر خود نقاش است که بر روی بوم رنگی خود را نشان میدهد.
حقیقت چیست؟ در مورد دین خیلی ساده نوع اعتقادیست که جان سالم به در برده است. در مورد علم تازهترین کشفیات و در زمینه هنر آخرین حالت روحیست.
مسیر پارادوکس مسیر حقیقت است. ما برای آزمون حقیقت باید رقص روی طنابش را ببینیم. ما فقط وقتی میتوانیم در باره حقایق قضاوت کنیم که آنها بندباز گردند.
حقیقت به ندرت پاک است و هرگز ساده نیست. وگرنه زندگی امروزه ما خیلی خسته کننده میگشت و ادبیات مدرنمان مطلقاً امکان ناپذیر.
برای کسانی که حقیقت را بیشتر از زیبائی دوست دارند آخرین راز هنر برای همیشه پنهان خواهد ماند.
وقتی آدم حقیقت را میگوید میتواند مطمئن باشد که دیر یا زود گرفتار خواهد گشت.
وقتی بیش از دو نفر به یک حقیقت معتقد میگردند، آن حقیقت شروع به غیر حقیقی بودن میکند.
وقایعی که واقعاً رخ بدهند همه بی اهمیتاند.
برای یک مرد خیلی وحشتناک است وقتی کشف میکند که در تمام عمر بجز حقیقت چیزی نگفته است.
اگر او دیگر مانند همیشه حقیقت را نگوید بهترین مرد خواهد گشت.
حقیقت چیزیست که من خود را از آن خیلی سریع رها میسازم.
نه واژههای به این بزرگی. آنها کم هدایت میکنند.
من نمیتوانم از چیزهای بیش از حد حقیقی استفاده کنم.
انگلیسیها همیشه با تبدیل حقایق به واقعیت آن را بی ارزش میسازند. وقتی یک حقیقت به واقعیتی مسلم تبدیل میگردد تمام ارزش معنویاش را از دست میدهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر