در میکده.

<در میکده> را در ماه آبان سال 1386 در بلاگفا نوشته بودم.

دوستم را دیروز تصادفاً دیدم، پرسید جام شرابی نوش کنیم؟ گفتم چرا که نه و راه افتادیم.
میکده شلوغ بود و دودِ سیگارِ مشتریان در فضای میکده مانند مستان در هم می‌پیچیدند و به سوی سقف بالا می‌رفتند. میکده از انبوه ابرهای مست مانند حمام بخار شده بود و چشم چشم را به سختی می‌دید.
ما میزی خالی می‌یابیم، می‌نشینیم و سفارش شراب می‌دهیم.
دوستم وقتی بقدر کافی شراب می‌نوشد لحظه‌ای می‌رسد که مردمک چشم‌هایش تغییر مکانِ چهل و پنج درجه‌ای می‌دهند. یکی این سو را می‌نگرد و دیگری آنسو را و در این هنگام است که همیشه مانند فلاسفه سیگار می‌کشد و تو نمی‌دانی که هنگام صحبت به تو نگاه می‌کند یا به کسانی دیگر. ما ابتدا سرمان را با جام بر جام زدنِ اول کمی گرم می‌کنیم و بعد روده درازیمان آغاز می‌گردد.

دوستم در حال سیگار کشیدن مانند فلاسفه می‌پرسد: می‌دونی به کی می‌گن روحانی؟ و من هم مانند کسانیکه با معدۀ خالی شراب می‌نوشند و زود تحت تأثیرش قرار می‌گیرند می‌گویم: به کسیکه تورات و انجیل و قرآن و کتب مذهبی دیگر را خوانده و از حفظ باشد؟
دوستم: به هر کی که کتابی مذهبی بخونه که روحانی نمی‌گن دوست عزیز! روحانی به مردمی خاص گفته می‌شه، اگه تو یکی دوتا کتاب فلسفه بخونی بهت می‌گن فیلسوف؟
من: به کسی که چهره‌اش منوره می‌گن روحانی؟
دوستم: داری کم کم نزدیک می‌شی، حالا بگو ببینم به کی می‌گن روحانی؟
من: شخصیکه آگاه به علم روحشناسی باشه؟
دوستم: تو اگه فیزیکدان باشی باید هم از علم فیزیک سردربیاری، ولی فکر نکنم کسی که روحشناس و روانشناس باشه حتماً می‌تونه روحانی هم باشه.
من: کسیکه لباساش با مردم عادی فرق داره؟
دوستم: خیلی دور شدی، مگه نشنیدی که می‌گن: نه همین لباس زیباست نشان آدمیت؟ چند تا سیاستمدار می‌خوای بهت نشون بدم که لباساشون از زیبایی بی‌همتاست ولی خودشون تا آدم بودن فرسنگ‌ها فاصله دارن؟ من فکر نکنم پیغمبرا لباسی که تنشون بوده با دیگر مردم فرقی داشته. مگه تو از نوع لباس یک دزد و کلاهبردار می‌فهمی که طرف چکاره است؟
من: کسیکه از مادیات چشم پوشیده باشه؟
دوستم: داری دوباره نزدیک می‌شی، ولی باید بدونی که هر فقیری نمی‌تونه روحانی بشه ولی روحانی باید حتماً فقیر باشه.
من: منظورتو نمی‌فهمم، یعنی یک روحانی باید گدائی کنه؟
دوستم: گدائی نه، ولی نباید مادیات ذهنشو بیشتر از حد ضروری به خودش مشغول کنه. خوب می‌گفنی روحانی به کی می‌گن؟
من: آدمیکه روح‌القدس تو گوشش سه دفعه خونده باشه روحانی؟
دوستم: نخیر، شوخی که نداریم و خیلی هم دور شدی، بجنب تا شرابمون سرد نشده.
من: شخصی که تبلیغ یک دینی رو می‌کنه؟
دوستم: آفرین، داری بازم نزدیک می‌شی، ولی یادت باشه کسیکه مثلاً می‌گه مسیح یا محمد گفته که پدران و مادران خود را دوست بدارید و به آنان احترام بگذاریدْ لزوماً نباید روحانی باشه تو هم می‌تونی همین حرفو بزنی ولی روحانی نیستی.
من: عده‌ای اونو به روحانی بودن قبول داشته باشن؟
دوستم آهی طولانی می‌کشد، بلند می‌شود و می‌گوید: جمع کن بریم بابا مأیوسم کردی.
برخوردش ناراحتم می‌کند. می‌پرسم چرا زود ناراحت می‌شی؟ من هرچی به نظرم رسید گفتم، حالا خودت بگو به چه کسی روحانی می‌گن؟
دوستم: مرد عاقل اگه من جواب این سؤال رو می‌دونستم که دیگه از تو نمی‌پرسیدم.
من در حالیکه از تعجب خشکم زده بود می‌گویم: بیا بشین و اعصابتم کنترل کن. تو که دیوانه‌تر از من هستی! لااقل سؤالی طرح کن که جوابشو خودت تا اندازه‌ای بدونی و بتونیم با گفتگو به نتیجه برسیم. به ناگهان مردمک چشم‌هایش دوباره در جای معمولی خود قرا گرفته و مسیر نگاهش قابل تشخیص می‌گردند. نگاهی کوتاه به چشمانم انداخته و بعد سفارش دور دیگر شراب را می‌دهد و روی صندلیش می‌نشیند و در حالیکه سعی می‌کند به خودش مسلط باشد می‌گوید: آیا به نظر تو عقلانیه که یک و یا چند نفر تصمیم به از بین بردن مجرمی بگیرن و حکم به اعدامش بدن؟
من: در هر صورت تصمیمیه که یک یا چند نفر با دارا بودن عقل می‌گیرن، اما به نظر من این کاری انسانی نیستش و نتیجۀ مثبتی هم به جا نمی‌ذاره. شاهدش هم جوامعی هستن که هنوز حکم اعدام در آنها حکمفرماست اما طبق آمار باعث پائین آمدن جرم‌هایی که به اعدامِ مجرم منتهی می‌شن نشده و این ثابت می‌کنه که قانونی به نام اعدامِ قاتلین اونطوریکه قانونگذارا ادعا می‌کنن مردمو از ارتکاب به جنایت بازنمی‌داره و اما دلیل اینکه پس چرا و با چه منطقی قانونگذارا به این کار راضین و ادامه‌اش می‌دن رو من درک نمی‌کنم.
دوستم: پس با قاتلین و جنایتکارهایی که نه یک نفر بلکه دهها نفر رو می‌کشن چکار باید کرد؟
من: خیلی راحت مثل بقیۀ مجرمین می‌شه اونا رو تا ابد به زندان محکومشون کرد و یا تا وقتی که روانشناسایِ متخصصِ این امر تشخیص بدن که دیگه مجرمو می‌شه آزاد کرد و خطری برای اجتماع نداره و کسی رو هم دیگه نمی‌کشه.
دوستم: به همین سادگی؟ بزنی ده/پونزده نفرو نفله کنی و بری زندان و ازت مثل هتل تا آخر عمر پذیرائی هم بکنن!؟
من: چرا که نه؟ وقتی مردم اجتماعی با وجود چنین قانونی این اطمینانو به دست میارن که بدون وجود خطر از طرف آدمای بیمار می‌تونن در آسایش زندگی کننْ بنابراین حاضر می‌شن با کمال میل مالیاتشو هم تقبل کنن.
دوستم: می‌دونی بابت نگهداری جانی‌ها و غذاشون چه پول زیادی باید هزینه کرد؟
من: اگه مردم یک اجتماعی حاضر نباشن برای زنده موندن نام انسانیت و جان آدمی مالیات بپردازن و معتقد به این باشن که اعدامِ قاتل‌ها براشون بیشتر صرف می‌کنه بنابراین جان آدمی براشون پشیزی هم اهمیت نداره.
دوستم: فکر می‌کنی چنین اجتماعی وجود داشته باشه؟
من: مثل اینکه شراب خوب گرفتَتِت دوست خوبم، معلومه که هنوز چنین اجتماعاتی تو دنیا هستش و آمار هم تعداد اعدام شده‌ها رو در این کشورها نشون می‌ده. چین، آمریکا، ایران خودمون و... از کشورائی هستن که هنوز حکم اعدام رو لغو نکردن!
دوستم: آره راست می‌گی، شراب خوبیه مثل دزدِ زیرکی هوش آدمو می‌بره. من هنوز اما یک چیزی دستگیرم نشده، اونم اینه که اگه در اکثر کشورهای پیشرفته و مترقی جهان سالیان درازی هست که حکم اعدام ملغی اعلام شده پس چرا در آمریکا و چین و ایران و ... این قانون هنوز پابرجاست؟ مگه مردم این کشورها باهوش، مهربان، پیشرفته و خردمند نیستن؟ پس چطور با این ماجرای اعدام موافقن؟! و چرا هنرمندایِ این کشورها دست به اعتراض دسته‌جمعی بر ضد جنگ و اعدام نمی‌زنن؟ پس کجا هستن اون انسان‌های نوعدوست در کشورهای دیگه!؟ همه انگار راضی به قتل دیگران بخاطر گران و یا ارزان شدن نفت و بنزین هستن!
من: ای بابا تو انگار از همه چی بی‌خبری! کی گفته حالا همۀ مردم آمریکا و چین و ایران و ... با اعدام کردن قاتلین موافقن؟ بر علیه جنگ هم خیلی‌ها اعتراض می‌کنن ولی از قرار معلوم جنگجوهای این کشورها گردنشون کلفت‌تره.
دوستم: پس چطور مردم می‌تونن به احزاب به خاطر جنگیدن سربازاشون در کشورهای دیگه رأی آری بدن که به کشتار انسان و ویرانی و مسموم کردن طبیعت منتهی می‌شه ولی نمی‌تونن برای لغو اعدام که میراث انسان بدوی هستش که با جوهرۀ تمدن هیچ همخونی نداره سعی و کوشش کنن؟! معروفه که در دموکراسی‌های حقیقی مردم قادرن دولت‌هائی رو که کارشونو درست انجام نمی‌دن سه سوته همونطور که سوار قدرت می‌کنن از قدرت هم پائین بکشن، این کار رو می‌تونن بکنن ولی قدرت ندارن قانونی که با اون جون آدم گرفته می‌شه تغییر بدن؟!
من: می‌خوای بگی مردم و دولتای این نوع کشورها ستیزه‌جو هستن و دشمن صلح؟
دوستم: من می‌خوام بگم روئسای این نوع سیستم‌ها باید چند وقت به چند وقت مورد معاینۀ روانشناسا قرار بگیرن تا سلامتی عقل و روانشون ثابت بشه، مخصوصاً که قبل از رسیدن به مقامشون هم معتاد به الکل و مواد مخدر دیگه بوده باشن!
من: اول یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوالدوز به دیگرون، خودت هم که کلَت با همین الکل گرم شده!
دوستم: درست می‌گی ولی من وقتی مست و از عقل خالیم برای مردم یک کشور تصمیم نمی‌گیرم. من بدون ترس از حرف دیگرون که بگویند الکلی هستم و معتادْ شرابمو می‌نوشم و اگه دوست داشته باشم مست هم می‌کنم و از خود بی‌خبر می‌شم. اما اونیکه با رأی مردم انتخاب شده تا برای پیشرفت کشور و خوشبختی مردمش کوشش کنهْ وقتی حرف‌های ناجور می‌زنه مشخص می‌شه که بله نوشیده و زیاد هم نوشیده، اونوقته که جریان خیط می‌شه، اونوقته که باز بدبخت‌ها و پابرهنه‌ها دوباره به خاک و خون کشیده می‌شن. می‌فهمی چی می‌گم؟ سیاستمدار باید با مردم روراست باشه، درست مثل هلموت اشمیت آلمانی. سیاستمداری که دروغگو و دو رو نیست باید درست مثل یلسین وقتیکه مست بود و می‌رقصید باشه. نه اینکه مثل اون یکی باشه که کارخونۀ عرقسازی به اسم خودش زده و به مردم می‌گه از وقتیکه به دنیا اومده با فن کاراته و جودو آشنا بوده و از الکل هم بیزاره و کلی ورزشکاره و زور داره و می‌تونه شاخ غولو تو یک دقیقه بشکونه. جُرج هم که وقتی راه می‌ره فکر می‌کنه دوتا هفت‌تیر اینور اونورش آویزونه و احساس جان وین بودن می‌کنه و دستاش بی‌اراده مثل جاهلای درخونگاه از هم باز می‌شن، درست عین اینکه زیر بغلاش دو تا هندونه جا داده باشن. ولادیمیر هم که موقع راه رفتن همش ادای بروس لی رو در میاره. انگار تو قرن اول زندگی می‌کنیم، تمام رؤسای جمهور کشورها سعی می‌کنن به مردم نشون بدن یا هرکولن یا اینکه نشونه گیریشون حرف نداره! و همچین می‌تونن بزنن وسط خال که هدف حالی به حالی و عاشق تیر بشه!
من: دوست عزیز چطوره از جُرج و ولادیمیر بکشیم بیرون و به خودمون بپردازیم؟
دوستم با صورتی سرخ شده از تأثبر شراب و چشمانی که مردمک‌هایش باز جا بجا شده بودند می‌گوید: تو هم که هنوز افکارت دور مفهومات ناسیونالیستی می‌چرخه و دلتو با اونا خوش می‌کنی! یعنی چی به خودمون بپردازیم؟ مرد حسابی جهان شده یک کلبه! دیگه خودمون و خودشون، خودی و غیرخودی، ما و اونا مدلش قدیمی و از رده خارج شده! حالا دیگه هر کشوری تو جهان می‌تونه به مردم کشورهای دیگه مدل خوشبخت زندگی کردنو نشون بده و نوید احترام به حقوق بشر رو به اونها بده و مردم هم وقتی ببینند و بشنوند که در آن کشوری که بشارت صلح و سرور از آن برخاسته مردمش همگی در آرامش زیر چتر قوانین جاری اون کشور زندگی می‌کنن براشون بیتفاوت می‌شه که رئیس جمهورشون از کشور خودشون باشه یا از آمریکا، روسیه، چین یا افغانستان.
من: دوست خوبم، می‌گم تا بالا نیاوردیم بلند شو بریم با آب سرد صورتمونو قشنگ بشوریم تا مستی کمی از سرمون بپره. فکر خودتو نمی‌کنی لااقل فکر گوش منو بکن، گوش مفت دیدی هرچی به زبونت میاد ولش می‌کنی اون تو! بلند شو بریم دوست خوبم، خدا را شکر که طناب مجانی گیرت نیفتاده.
دوستم در حال بلند شدن می‌گوید: حالا خوبه نوشیدن الکل تو بعضی از کشورا حرومه وگرنه که باید خدا خودش رحم می‌کرد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر