داستان‌‏های عشقی.(2)

در آن شب تابستانی.(۲)
بعد از آن شیوه خُرده‏‌گیرانه‏‌ام که متأسفانه هرگز قادر به تغییرش نگشته‌‏ام عصبانی بودم و خودم را به خاطر رفتار ابلهانه و لجبازانه‌‏ام سرزنش می‏‌کردم و توانا به غلبه کردن بر خود نبودم. اما از آنجائی که کسی نگران من نبود و من هم نمی‏‌توانستم به راحتی تصمیم به بازگشت بگیرم، بنابراین نیمساعت تمام غیر ضروری در مخفیگاهم ماندم و تنها وقتی از آنجا با تردید خارج گشتم که آقای خانه مرا صدا زد. من توسط رئیسم به سر میزش خوانده می‏‌شوم، به سؤالات مهربانانه‏‌اش در باره زندگی و حال و احوالم جواب‏‌های بی‌‏ربط می‏‌دهم و آرام آرام دوباره به حال و هوای آنجا خو می‌‏گیرم. اما به خاطر فرار شتاب‏زده‌‏ام مجازات کوچکی می‌‏شوم. دختر باریک اندام حالا روبرویم نشسته بود و من هرچه طولانی‏‌تر به او نگاه می‏‌کردم علاقه‏‌ام به او بیشتر و پشیمانیم به خاطر فرار از انجام وظیفه نیز به همان نسبت سخت‌‏تر می‏‌گشت. چندین بار کوشش کردم دوباره با او رابطه برقرار سازم. اما او حالا مغرور بود و تلاش‌‏های ضعیفم را برای یک گفتگوی جدید نشنیده می‏‌گرفت. یک بار نگاهش به نگاهم افتاد و من فکر کردم که شاید نگاهش خوار شمرنده یا عبوس خواهد بود، اما نگاهش فقط سرد بود و بی‏‌تفاوت.
اندوه، تردید و پوچی خاکستری و زشتِ هرروزه دوباره به سراغم می‏‌آیند. من باغ را می‏‌دیدم با مسیرهای کم ‏نور و توده‏‌های سیاه و زیبای شاخ و برگ‏ درخت‏‌ها را، میزهای غذا با رومیزی سفید رنگ و لامپ‌‏ها و ظرف‏‌های میوه را، گل‏‌ها، گلابی‏‌ها و پرتقال‏‌ها را، مردان خوش لباس و زنان و دختران را در بلوزهای روشن و زیبا. من دست‏‌های سفید خانم‌‏ها را که با گل‌‏ها بازی می‏‌کردند می‌‏دیدم، بوی میوه و دودِ آبی رنگِ سیگارهای مرغوب را حس می‏‌کردم، صدای انسان‏‌های خوب و مؤدب را که با خوشی و زنده‌دلی با یکدیگر صحبت می‌‏کردند می‏‌شنیدم _ و تمام این چیزها به نظرم بی‌‏نهایت غریب می‌‏آمدند، چیزهائی که به من متعلق نبوده و برایم قابل دستیابی نبودند، آری نامشروع بودند. من یک مزاحم بودم، یک مهمان از جهانی بی‌‏اهمیت‏ و فقیرتر که مؤدبانه و شاید دلرحمانه تحمل گشته. من فردی بی‏‌نام و کارگری فقیر و کوچک بودم که مدتی طولانی رویای صعود به بقائی بهتر و آزادتر در سر می‌پرورانده، اما حالا مدت‏‌هاست که دوباره در ماهیت سخت ناامید خود فرو رفته است.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر