در بازجویی
حالا ابتدا قرار بازداشتِ موقت برایم صادر میشود و من را به بازداشتگاه میبرند.
دادستانی فکر میکرد میتواند در من یک جنایتکار واقعاً بزرگی را پیدا کند، اما پس
از اولین بازجوییام اعتقادش را رها ساخت و با اطمینان بسیار کمتری وارد تحقیقات گشت،
زیرا هیچ پاراگرافی در قانون کیفری وجود نداشت که بر طبق آن جرمم قابل سنج
باشد.
من از طرف کارمندان بازداشتگاه دوستانهترین برخورد را تجربه کردم. مشارکتی که
در طول تحقیقات از کل دنیای متمدن به من نشان داده شد و افرادی که تمایلِ شدید خود را
برای راحت ساختن بازداشتِ موقتم با ارسال غذا و پول ابراز کردندْ باعث گشت که سختی
زندان را آسانتر تحمل کنم.
علاوه بر این، در نامههایی که برایم میفرستادند دلداری، همدردی و امیدواریِ فراوان به حل و فصلِ مطلوبِ پروندهام ابراز شده بودْ که باعث گشت در نور مناسبتری به قضیهام نگاه کنم.
فقط تعداد بسیار اندکی از مردم شوخیهای سبکشان را برایم میفرستادند، و هنوز امروز هم برایم لذتبخش است که نوشتههای آنها را بخوانم و با نتیجۀ نهایی مقایسه
کنم. چون بودجۀ لازم برای پرداخت به مشاور حقوقی را نداشتم و مقامات هم کسی
را برای این کار معین نکرده بودندْ بنابراین به این فکر افتادم که خودم وکالت پرونده را بعهده گیرم. این کار در واقع ساده بود، زیرا تمام شرایطِ مرتبط به این پرونده به
نفع من صحبت میکردند.
بعلاوه چند وکیل شایستۀ سرشناس هم از من حمایت کردند؛ من برایشان آرزو میکردم
که ای کاش یک پروندۀ پیچیدهتری را در دست میگرفتند.
حالا به دلایل آشکار هدایت این تحقیقات توسط مقامات قضایی تا حد امکان شتاب میگیرند تا قضیۀ من یکبار برای همیشه از جهان محو گردد. آن هم فقط به این دلیلْ چونکه برخی از کاستیهاْ هم در حکم قضایی و هم در اجرای حکمْ توسطِ ادامۀ تحقیقات آشکار میگشتند.
من در آن زمان از نظر جسمی در رنج بودم، و این البته با توجه به هیجاناتِ فراوان زندگیام
قابل درک است، و در نتیجه توانا به تحقیق و تشخیصِ بعضی از چیزها نبودم، کاری که انجام دادنش میتوانست کمک
زیادی به پروندهام کند. من در اینجا خودم را کاملاً بدست وکلا سپردم و با زمانِ محاکمهای که بزودی برگزار میگشت مخالفت نکردم. به این ترتیب اول
ماه دسامبر فرا رسید.
من اصلاً نیازی نداشتم که بگذارم در آن روز محاکمه برگزار گردد، اما با
توجه به هجوم مستمعین به سالن (صندلیها قبل از آنکه هنوز موعد محاکمه تعیین شده باشد
رزرو شده بودند) تصمیم گرفته شده بود بجای اتاقهایی که در آنها دادگاههای کیفری برگزار میشوندْ از سالن دادگاه هیئت منصفه استفاده شود. اما چون این سالن قبلاً برای
روز دوشنبه رزرو شده بودْ بنابراین محاکمه به روز شنبه افتاد. حالا به من بستگی
داشت که آیا این تاریخ را میپذیرم یا نه، وگرنه باید محاکمه به روز دوشنبه موکول میگشت.
اما از آنجا که همه شاهدها احضار شده بودندْ بنابراین مایل نبودم به آن اعتراض
کنمْ تا دستگاه بزرگ و گرانقیمت مجبور نشود دوباره وقت دیگری را اعلام کند. فقط مشاوران
حقوقیام با دعوت نکردن از یک کارشناس نظامی به جلسۀ دادگاه مرتکب اشتباه شدند.
در اینجا بیش از هر چیز به این موضوع مربوط میگشت که مشخص گردد آیا جعل اسناد از طرف من یک جرم جزیی بحساب میآمد یا که جرمی سنگین بوده است!
من میدانم که قاضی نمیتوانست این مسئله را حل کند؛ من این را از زبان
خود رئیس میدانم، خودش توضیح داد که برای این پرسش نمیتوان بطور دقیق تصمیم گرفت
و اندازۀ مجازاتِ من فقط بر اساس گمانهزنیِ سنگین بودنِ جعلِ اسناد قابل توضیح است. ــ همچنین
میخواهم دیرتر در مورد جلسۀ دادگاه با نتایج بعدیاش و با تمام نگرانیهایی که به حکمِ داده شده مرتبط میگردند را در یک نوشتۀ خاص انتشار دهم.
امروز خودم را به نشان دادن مذاکرات کلی محدود میسازم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر