خنده در تاریکی.

آفتاب از پشت شیشه به گلدان‌های لبۀ پنجرۀ اتاقم می‌تابد و به شاخ و برگشان گرما و درخشندگی می‌بخشد، مرغان عشقم با رعایت فاصله کنار هم نشسته‌اند و بجای آواز خواندن به من خیره شده‌اند. من امروز در حال غلط‌گیری فقط با سوت زدن با آنها صحبت کردم، اما آنها منقارشان را بخاطر نداشتن ماسکْ تا لحظه‌ای که من نوشته‌های ماه ژوئیه 2018 را به پایان رساندمْ حتی برای خمیازه کشیدن هم باز نکردند.
هر هفت داستان این ماه از نویسندۀ خوش ذوق شولوم علیخم است. من در تمام مدت غلط‌گیری از خواندنشان از تهِ قلب لذت می‌بردم. اما داستانِ >دفتر خاطرات یک پسربچه> خیلی بیشتر از بقیه به دلم نشست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر