سال 2020. (28)

حالا شیطان و عزرائیل بجای خدا حاکمین زمین شده بودند.
شیطان اما به این بسنده نمی‌کند، او قصد داشت از مشکلاتِ حل نگشتۀ زمین و همچنین پرسش‌های بی‌پاسخ مانده لیستی تهیه و تنظیم کند و خدا را مجبور به پاسخگوئی نماید.
چنین به نظر می‌رسد که شیطان قصد دارد به این وسیله ثابت کند که خدا در اثر پیر شدن و احتمالاً مبتلا بودن به بیماری آلزایمر دیگر قادر به انجام وظایفش نمی‌باشد، و به این ترتیب مسیر کودتای خزنده‌ای را بر علیه او هموار سازد.
از آن سو اما خدا هم آنطور که در این مدت خود را نشان داده و عمل کرده بود چندان هم ساده‌لوح نبود و به خوبی می‌دانست که انگشت آغشته به عسل را که در دهان شیطان فرو کرده به زودی گاز گرفته خواهد شد و اگر سریع عکس‌العمل نشان ندهد و نتواند به موقع انگشتش را از دهان او بیرون بکشد احتمالاً آن را برای همیشه از دست خواهد داد.
باغبان پیر، این مشاورِ مخفی و وفادارِ خدا هنوز هم حیرتزده بود و باورش نمی‌شد که خدا به این راحتی فریب شیطان را خورده و او را به سمت مشاور دستِ راست خود انتخاب کرده است. و در بین راه مرتب زیر لب با خود زمزمه می‌کرد: "چه خطای فاحشی! ... چه خطای فاحشی! ... حتماً شیطان به زودی بهشت را به جهنم مبدل خواهد ساخت! ... او عاقبت انتقامش را از انسان خواهد گرفت و زمین را با کمک عزرائیل خالی از انسان خواهد کرد!"
اما خدا به اندازه باغبان نگران نبود. در واقع کره زمین، انسان و تمام ماجراهای مربوط به آن برایش ملال‌آور گشته بود و دیگر میل چندانی به ادامه بازی با آن در خود احساس نمی‌کرد، حالا برایش فقط نشستنِ در مقابلِ خانم جوفیل مهم بود، و لذت بردن از زیبائی خیره کنندۀ این فرشته تمام حواس او را به خود مشغول ساخته بود. خیلی دلش می‌خواست با این فرشتۀ زیبا ازدواج کند و با از بین رفتن نسلِ انسانْ زمین را با فرزندانِ محصولِ این ازدواج پُر سازد.
مردمِ روی زمین البته از تمام این آرزوها و نقشه‌های خدا و شیطان کاملاً بیخبر بودند. حالا شیطان خود را به میلیونها تکه تقسیم کرده و هر تکه از خود را به گوشه‌ای از زمین فرستاده و مشغول فریب دادن مردم بود. گاهی انبارِ ماسک مردم بیچاره را به آتش می‌کشید، گاهی در گوششان می‌خواند که تمام این مرگ و میرها نمایشی بیش نیست و هیچکس در اثر ویروس کرونا نمی‌میرد، و خطرناک بودن این ویروس شایعه‌ای بیش نیست که عده‌ای انسان‌نما برای فروش ماسک و دستکش پلاستیکیِ یک بار مصرف به راه انداخته‌اند! و به این ترتیب مردم بیشتری را راغب می‌ساخت بدون ماسک و دستکش پلاستیکی در اجتماع ظاهر شوند و همدیگر را مبتلا سازند. حالا عزرائیل بجای یک داس مانند رینگو دو داسه به جمعیت هجوم می‌بُرد و مردم را انگار که کاه باشند در کوچه و خیابان درو می‌کرد و بر زمین می‌انداخت.
اما طمع گاهی بیشتر از گرسنگی مردم را همچنان به بیرون رفتن از خانه و در قرنطینه نماندن وادار می‌ساخت.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر