سال 2020. (27)

در این بین آن چهار نفر چند فنجان قهوۀ مخلوط با ودکا نوشیده بودند و از سرخوشی همدیگر را تو خطاب می‌کردند.
شیطان موقعیت را مناسب می‌بیند و مستانه می‌گوید: "خدا جون، مستی است و راستی، من باید چیزی برات تعریف کنم، اما باید قول بدی که ناراحت نمی‌شی."
خدا هم مستانه می‌گوید: "قول می‌دم، شیطونی نکن و برو سر اصل مطلب."
شیطان پنهانی چشمکی به مشاور پیر می‌زند و ادامه می‌دهد: "آره داشتم می‌گفتم که اوضاع زمین خیلی قاراشمیشه. این مشاور پیر می‌تونه تمام حرف‌های منو تأیید کنه، من خیلی خوب می‌دونم که تو مدت‌هاست احساس خستگی می‌کنی و دلت می‌خواد مدتی استراحت کنی، حق هم داری، از دوران یخبندانی که در زمین به راه انداختی و تونستی مدتی به خودت مرخصی بدی میلیون‌ها قرن می‌گذره، تو خودت بهتر از من می‌دونی که اگه من در خوندن افکار دیگران بهتر از تو نباشم بدتر هم نیستم، و از تمام افکار و تمایلات تو آگاهم، خیالت راحت باشه، من می‌دونم که مشکلات را چطور باید حل کرد، من به تو قول می‌دم که نذارم بهشت از بیگناهان پُر بشه، اصلاً لازم نیست به عزرائیل بگی که مدتی از گرفتن جون مردم دست بکشه، برعکس، این رفیقِ مهربونِ خودم باید سریع‌تر از هر زمانی جون مردمو بگیره، نگران نباش، من شیوۀ با یک ضربه دو مگس کشتن رو بهش یاد دادم، او حالا با شروع کرونا جون مردمو طوری می‌گیره که روحشون از جریان بی‌خبر می‌مونه و همراهِ جسمشون به گور سپرده می‌شه، به این ترتیب نه به جمعیت جهنم اضافه می‌شه و نه به جمعیت بهشت. به مشاور هم شیوه جدیدی یاد دادم که گردش زمین رو برای مدتی به اندازه‌ای که براش ممکنه کُند کنه، این گردشِ کُند زمین باعث می‌شه که غریزۀ جنسی در انسان از بین بره. به این ترتیب به کمکِ دوست خوبم عزرائیل کم کم زمین رو خالی از انسان می‌کنم و بعد با خیال راحت به مشکل بهشت و جهنم می‌پردازم، و تو هم در این بین می‌تونی تو بهشت استراحت کنی و در ضمن برای شناخت بهتر خانم جوفیل هم به اندازه کافی وقت خواهی داشت. ایدۀ خوبیه، مگه نه؟"
باغبان با تکان دادن شانه خدا می‌گوید: "قربان، قربان، لطفاً دیگه از این قهوه‌ــ‌ودکایِ لعنتی ننوشید. برای تنبیهِ این شیطان ملعون چیزی بگوئید. او دارد شما را فریب می‌دهد و به بیراهه می‌کشاند." سپس با مشاهدۀ بیفایده بودن صحبتش دست‌ها را به بالا بلند می‌کند و می‌گوید: "خدایا، خودت کمکم کن." و دوباره شانه خدا را تکان می‌دهد. اما خدا که چهرۀ زیبای خانم جوفیل در برابر چشمانش ظاهر شده بود دیگر توجه‌ای به باغبان نمی‌کرد.
در این وقت مشاور پیر با کمی نگرانی در چهره به خدا می‌گوید: "قربان، قربونت برم، این شیطون حرف بدی نمی‌زنه، من هم فکر می‌کنم بهتره که مدتی استراحت کنی، مردم تو رو بخاطر تمام فجایع روی زمین مقصر می‌دونن، مردم می‌گن اگه خدا قادره چرا گذاشت زمین به این روز بیفته؟ اگه قادره چرا این کرونای لعنتی رو از بین نمی‌بره؟ قربونت برم، برو مدتی استراحت کن و اجازه بده که مشاور دست راستِ تو ماجرایِ زمین رو راست و ریست کنه."
عزرائیل که تا این لحظه ساکت بود و به نظر می‌رسید کمتر از بقیه مست است می‌گوید: "قربان، من هم فکر می‌کنم که این بهترین راه باشه، شیطان رو مشاور دست راست خودت کن و کارها را به او بسپار."
باغبان برای هشیار ساختن خدا شانه‌های او را با دوست به شدت تکان می‌دهد، اما این کاری بیهوده بود، حالا برای خدا فقط حفظ بهشت مهم بود و خانم جوفیل، اینکه شیطان چه بر سر مردم زمین بیاورد برایش اهمیتی نداشت. خدا برای باغبانِ نگرانش سری به علامتِ خیالت راحت باشد تکان می‌دهد و رو به بقیه می‌گوید: "مستی است و راستی، من خودم مدت‌هاست که دلم می‌خواد گناه شیطونو ببخشم و پیش خودم به بهشت بیارم، اما نمی‌دونستم که بقیه در این باره چی فکر خواهند کرد، اما حالا خیالم راحت شده، باشه قبول، من تو رو به عنوان مشاور دست راستم انتخاب می‌کنم، و تو از فردا تمام مسئولیت‌های منو به عهده می‌گیری، تو از طرف من اختیار تام و تموم داری هرکاری که دلت می‌خواد با زمین انجام بدی." بعد مشاور پیر را مخاطب قرار می‌دهد: "امیدوارم که همکاری با شیطان به تو خوش بگذره، و لااقل برای این بیچاره مشکل نیافرینی." و با خنده به عزرائیل می‌گوید: "می‌بینم که شما دو نفر دوستای خوبی برای هم هستید، البته با شناختی که من از تو دارم مطمئنم که کاراتو خوب انجام می‌دی." سپس بلند می‌شود و در حالیکه تلو تلو می‌خورد و به طرف در می‌رفت می‌گوید: "از این لحظه به بعد تمام گزارشات مستقیم برای باغبان بهشت فرستاده می‌شود." و همراه باغبان که هاج و واج به دنبال او به راه افتاده بود از دفتر مشاور خارج می‌شود.

اینکه شیطان چه نقشه‌ای در سر دارد و چه بر سرِ زمین و مردمان آن خواهد آورد بر کسی هویدا نیست و زمان آن را طبق دستورِ مشاور شیطان در سازمانِ <زمان برای زمین> بر مردم هویدا خواهد ساخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غلط‌گیری نوشته‌های مارس، آوریل و مهِ 2018 به پایان رسید. جذابیت انجام این کار هنوز هم تازگی‌اش را برایم حفظ کرده.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر