مدرسهِ دادن و مدرسهِ گرفتن.

در کائنات یک جزیره که مانند کره زمین دیده میگشت شناور بود. در این جزیره دو نوع انسان زندگی میکردند، ثروتمندان و فقرا. ثروتمندان میدادند و فقرا میگرفتند. کاش فقط آنطور میدادند و میگرفتند که در سرزمین خورشید در کتابِ شادی به ثروتمندان دادن و به فقرا گرفتن آموخته شده بود. در جزیره اما مردم هنوز به آموختن دادن و گرفتن فکر نکرده بودند.
در این زمان پادشاه جوانی به سلطنت میرسد و در قلبش تصمیم میگیرد کتابِ شادی را به قانون تبدیل کند. بنابراین شدیدترین دستورش این بود: "شادی یک وظیفه است." و قصد داشت در نهایت دستور به آموزشِ دادن و گرفتن دهد. او دو مدرسه بسیار بسیار گسترده میسازد و در آنها کرسی تدریس برای اساتید حکمت قرار میدهد.
یکی از مدارس برای ثروتمندان معین شده بود و باید به آنها دادن میآموخت. داخل و خارج ساختمان این مدرسه ساده بود و بر بالای درب ورودی کم ارتفاع آن فقط نوشته شده بود: "خواهش ... تشکر". این نوشته باید به ثروتمندان یادآوری میکرد: ابتدا خواهش کنند که فقیر هدیه را دریافت کند و بعد بخاطر پذیرفتن هدیه از او تشکر کنند. ثروتمندی که به مدرسهِ دادن میرفت باید تواضع و اندوه را تجربه میکرد.
مدرسهِ دیگر برای فقرا معین شده بود و باید به آنها گرفتن میآموخت. ساختمان مدرسه مانند یک قصر باشکوه بود. نوشته زیر بر روی سنگ مرمری با طلا حک شده بود: "به تو داده خواهد گشت، آنچه تو را خوشحال میسازد". زیرا یکی از احکام در کتابِ شادی این بود: "گرفتن از دادن مبارکتر است". مدخل درب مرتفع باشکوه بود و گلهائی به دورش پیچیده بودند که هرگز نمیپژمردند. آدم باید مغرور و شاد به مدرسهِ گرفتن داخل میگشت.
پادشاه جوان در اثنای ساختن مدارس اساتید را پیش خود میخواند تا به آنها آموزش دهد: که گرفتن مبارکتر از دادن است، که فقیر ِ ثروتمند قادر است ثروتمندِ فقیر را زیباتر خوشحال سازد. او همه چیز را در ذهنشان جای میدهد. و چون اساتید تحت قوانین دیگری رشد کرده بودند و کتابِ شادی را درک نمیکنند بنابراین پادشاه جوان غمگین میشود و میمیرد. وقتی او را در تپه سبزی به خاک میسپردند فرشته مرگ به طرز عجیبی لبخند میزد.
بزودی پس از مرگ پادشاهِ جوان ساختن مدرسهها به پایان میرسد. مردم یادگار پادشاه جوان را ارج مینهند و به مدارسی که دادن و گرفتن را میآموزاندند هجوم میبرند. اما از آنجا که اساتید کتابِ شادی را درک نکرده بودند، و از آنجا که برای فقرا نوشته "خواهش ... تشکر" آشنا به نظر میرسید و برای ثروتمندان نوشته "به تو داده خواهد گشت، آنچه تو را خوشحال میسازد"، و از آنجا که ثروتمندان بنا به عرف معمول به قصر دعوت میشوند و فقرا به خانه ساده، بنابراین ثروتمندان اشتباهاً به مدرسه فقرا و فقرا به مدرسه ثروتمندان میروند.
ثروتمندان دادن را نمیآموختند. آنها آنچه را که برای فقرا معین شده بود، یعنی شادی و غرور را میآموختند.
فقرا گرفتن را نمیآموختند. آنها آنچه را که برای ثروتمندان معین شده بود، یعنی اندوه و تواضع را میآموختند.
هنوز هم هر دو مدرسه مانند قبل در جزیرهای که مانند کره زمین دیده میشود در کائنات قرار دارند. هنوز هم ثروتمندان مانند قبل اشتباهاً به مدرسه فقرا و فقرا به مدرسه ثروتمندان میروند و از این اشتباه بیخبرند. کتاب شادی نیز گم شده است.
پریهای خوب اما در حال مهیا ساختن گهواره برای شاهزاده آینده هستند. آنها میخواهند کمک کنند تا او کتابِ شادی را دوباره پیدا کند و به انسانها دادنِ صحیح و گرفتنِ صحیح را بیاموزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر