قصّه و شعر
قصّه و شعر گاهی شوخیست، گاهی هم بافندهای بازیگوش در خیالم که راست و دروغ را به هم میبافد
کاشکی.
وقتی که دیگر نمیدانم چه باید بکنم به تو میاندیشم.
و وقتی که دیگر نمیدانم به چه باید اندیشید به عکسی از تو نگاه میکنم که در آن مانند یک ماهی در بحر تفکر به شنا مشغولی.
کاش بادی میوزید، مرا مثل پری از جا میکند و پیش تو پرتاب میکرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر