
برادرم مرگ.
به نزد من هم یکبارخواهی آمد، تو فراموشم نخواهی کرد،
و رنج به پایان میرسد،
و زنجیر پاره میشود.
مانند ستارهای سرد
بر بالای نیازمندی من،
هنوز غریبه و دور به چشم میائی،
ای مرگ، ای برادر عزیز.
اما روزی نزدیک خواهی گشت
و سراپا آتش _
بیا، محبوب من، من اینجا هستم،
مرا در آغوش گیر، من از آن توئم.
***
درد و شِکوه اولین و طبیعیترین عکس العمل در برابر از دست دادنِ انسانیست که دوستش میداریم.
این به ما کمک میکند که از میان سوگواری
و رنجِ اولیه عبور کنیمْ اما کافی نیست تا ما را با مردگان پیوند دهد.
این کارها را فرقهُ مردگان در سطحی بدوی انجام میدهند: قربانی کردن، تزئین کردن قبر، مجسمه ساختن.
در سطح ما اما باید قربانی کردن برای مردگان در روح خودمان به مرحله اجرا در آید،
با کمک اندیشه، با یادآوری دقیق، با بازسازی آن انسان دوستداشتنیِ فوت گشته در
درونمان.
اگر استعداد این کار را داشته باشیمْ آنوقت شخص فوت گشته همچنان در
کنارمان راه میرود، تصویر او نجات یافته است و به ما کمک میکند درد را ثمربخش
گردانیم.
(از نامهای بیتاریخ)
احتضار نیز روند زندگیست و چیزی از روند تولد کمتر ندارد.
این دو میتوانند حتی اغلب با هم اشتباه گرفته شوند.
(از نامهای بیتاریخ)