
این زمان نه بدتر و نه بهتر از
زمانهای دیگر است. این زمان یک آسمان است برای آنهائی که هدفها و ایدهآلهایشان را از آن نصیب میبرند، و جهنمیست برای کسانیکه در برابرشان مقاومت میکنند. حالا اگر شاعر بخواهد به اصل و خواهش درونیاش وفادار بماند نه اجازه دارد خود را مستِ از کامیابیهایِ جهان زندگیِ تحت تسلط صنعت و تشکیلاتِ مرتبط به آن تسلیم
گرداند و نه به جهان مستدل فکریای که کم و بیش بر دانشگاههای ما مسلط است. بلکه از آنجائیکه تکلیف و رسالت شاعر تنها این است
که خدمتگذار، پهلوان و وکیل روح باشدْ بنابراین او خود را در این مقطع زمانی جهان
امروز محکوم به یک گوشهگیری و رنجی که تحملش کار هر کس نمیباشد میبیند... از این روست که ما میبینیم اکثریت شاعران امروزی (شمارهشان در هر صورت اندک است)
به نحوی خود را با زمان و روح آن وفق میدهند و اتفاقاً این نوع
شاعران هستنند که بزرگترین کامیابیهای سطحی نصیبشان میگردد. دیگر شاعران باز لال میشوند و در فضای بیهوای این جهنم در سکوت نابود میگردند.
***
ما
نویسندگانی که یأسشان در ارتباط با زمانهمان و ترسشان در مقابل هرج و مرج حقیقیست کم نداریم، کمبود ما
نویسندگانیست که عشق و ایمانشان کفایت کند تا خود را
در این هرج و مرج نگاه دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر