زوجه!
بوی روغنِ گل سوسن و گلاب میآید؛ حرمسرای هارون به روی اروپائیان گشوده میگردد.
دخترها بر روی فرشهای نرم خوابیدهاند و با هم آرام خوابهای یاوه میبینند؛ دخترهای
قهوهای رنگ لباسهای ابریشمی به رنگ آبی تیره بر تن دارند، زنهای سفیدپوستِ ارمنی
لباس ابریشمی سرخ تیره پوشیدهاند، و زنان سیاهپوست با لباسهای ابریشمی سبز تیره خودنمائی
میکنند.
ستونهای چهار ضلعی از چوبهای تیرۀ آلوئه و صندل با فیروزههای آبیِ روشن تزئین
شدهاند؛ ریسمانها در خطوطِ زیگزاگ میروند و مانند رعد و برقِ غیرماهرانهای دیده میشوند.
کاملاً بالا بر روی سقف همه جا چراغهای مربع شکلِ کاغذیِ زیادی میدرخشند؛ آنها
زرد کمرنگ هستند، و بر روی مستطیلهای بیشتر پائین رفته تصاویر کوچک رنگیِ خدایان و کودکان چسبیدهاند!
در وسط سالن بزرگ یک راهرو عمیقاً به سمت عقب میرود که در دو طرف آن استخر بسیار
بزرگی وجود دارد که کمی دود میکنند و بوی آبِ شکوفههای درخت نخل میدهند.
از میان راهرو وسطی حالا پنجاه خواجه با لباس سفید بسیار آرام و باوقار نزدیک
میشوند ــ آنها دخترها را از خواب بیدار میکنند.
خواجهها طبق معمول در شاخهای بزرگِ گاو که صدای زیبائی تولید نمیکنند میدمند
ــ دختران خوابیدۀ دوستداشتنی از این صداهای شاخ گاو کمتر از همه لذت میبرند.
و حرمسرا با خلق و خوی بد بیدار میشود.
و خلق و خوی بد بلافاصله مشاجره تولید میکند، طوریکه بزودی طبق معمول به خشونت
میانجامد. زیباترین زد و خورد بوجود میآید.
زنهای ظریف آینههای فلزی خود را که با آنها همیشه به خواب میروند برمیدارند،
و آنقدر شدید و خشن به خواجهها ضربه میزنند که آنها عصبانی میشوند و بعضی از دخترهای
بیچاره را با مشت به زمین پرتاب میکنند.
این البته یک جیغ دلخراش ایجاد میکند: موها کشیده و گونهها خراشیده میشوند،
شاخها به صدا میافتند، لباسها جر میخورند و بر روی فرشها قطرات خون میپاشد.
نبرد تهدید کنندۀ زندگی دیده میشود؛ جنگِ شورشیان هارون بزحمت میتواند با خشم
بیشتری انجام گردد.
خوشبختانه بزودی بانوی حرمسرا ظاهر میشود ــ زُبیده بزرگ ــ همسر معروف هارون!
و همه چیز در یک لحظه ساکت میشود.
زُبیده هم از میان راهرو وسطی نزدیک میشود، اما او مانند خواجهها خیلی سریع راه
نمیرود: دو برده باید او را از چپ و راست حمایت کنند، زیرا بانوی والامقام بسیار سنگین
است؛ این سنگینی را او فقط مدیون چاق بودن اندامش نیست، بلکه خیلی بیشتر بخاطر جواهراتش
که او نمیتواند خود را از آنها جدا سازد میباشد.
در هر مچ پای همسر خلیفه یک حلقۀ پایِ ضخیم طلائی میدرخشد، به هر انگشتِ پا چند
حلقه با سنگهای درخشنده. مچ دستها با دستبندهای ضخیم پوشیده شدهاند، به هر بازو
چهار دستبند قوی طلا نشانده شده است. و به دور گردن و سینه گردنبندهای بیشماری آویزان
است. به لالههای گوش ضخیمترین مرواریدها آویزانند. بر روی سر یک دیهیم بزرگ نشسته
است. و انگشتهای دست دیده نمیشوند، زیرا آنها کاملاً با طلا و سنگ پوشیده شدهاند.
این همسرِ سنگین هارون است.
اما زبانش سنگین نیست، او با رسیدن به جلو فوری طوفانی برپا میکند:
"روسپیهای تنبل، آیا میخواهید هنوز بخوابید؟ آیا این روش خوبی است؟
شماها از تنبلی بو میدهید. شماها اینطور خودتان را برای آمدن همسر والامقامم آماده
میکنید؟ آیا نمیدانید که او امروز صبح میرسد؟ و شما آنجا هنوز خوابیدهاید؟ باید شماها را با شلاق بیدار میکردم! زمانیکه من مانند شماها جوان بودم وقتی میدانستم که
او در حال حرکت است میتوانستم چهارده روز یک چشم هم بر هم نگذارم. خجالت بکشید! شماها
یک قطره خون سالم در رگهایتان ندارید. آدم باید شماها را در دجله غرق سازد ــ شما
گستاخها!"
او باید خستگی در میکرد و طوری مینشیند که سالن به غرش میافتد.
او کاملاً نزدیک به راهروی وسطی نشسته و آن را کاملاً مسدود ساخته است.
او به دخترها یک بار دیگر دستور میدهد رقص جدید را بر روی یک پا انجام دهند؛ او
میخواهد ببیند که آیا همه چیز بدرستی تمرین شده است.
خواجهها بر طبل میکوبند و دخترها بر روی یک پا با جدیتی وحشیانه میرقصند؛ زُبیده
لبخند میزند و سر تکان میدهد ــ همه چیز خوب پیش میرود.
هر دختری که با پای دیگرش فرش را لمس میکرد باید پیراهنش را درمیآورد و بر روی
پای دیگر به رقصیدن ادامه میداد.
هر دختری تلاش میکند تا جائیکه ممکن است بیشتر بر روی یک پا بپرد تا بتواند تا
حد امکان لباس زیبا را بیشتر بر تن داشته باشد.
کسی که نتواند بر روی پای دوم ادامه دهد باید لباس زیر خود را هم که از کتان و
پنبه عربستان جنوبی است با عجله دربیاورد و لخت در برابر همسر والامقامِ خلیفه زانو بزند.
و بزودی همه دختران قهوهای و سیاه و سفید کاملاً لخت در یک نیمدایره در مقابل
زُبیده چاق زانو زدهاند، او بدنهای برهنه را با دقت نگاه میکند و به هر دختر با
بزرگترین تخصص صحبت میکند.
متأسفانه اروپائیها نمیتوانند هیچ چیز از توصیههای خردمندانۀ زُبیده بشنوند،
زیرا سر و صدای طبلها تمام صداها را خفه میسازد.
دختران لخت در مقابل همسر خلیفۀ بزرگ فرش را با احترام میبوسند و با عجله وارد
استخر میشوند.
طبلها از صدا میافتند و اروپائیها فقط سر و صدای دخترانِ در استخر را میشنوند،
اما از این صحنه کم میبینند.
گیاهان معطر از شهر سیراف درون استخر ریخته میشود.
خواجهها بر روی فرشها گل میپاشند و روغن گل سوسن و گلاب بر توده لباسهای زیادِ آبی، قرمز و سبز رنگ میپاشند.
سپس خواجهها خود را به بانوی والامقام نزدیک میسازند، زانو میزنند و با پیشانی
فرش را لمس میکنند ــ و همانطور باقیمیمانند.
و با یک اشاره زُبیده سر و صدای آببازی در پشت قطع میشود ــ سالن دوباره کاملاً
ساکت میشود.
و سپس یک آهنگ یکنواخت قدیمی به صدا میافتد ــ همه کاملاً آهسته میخوانند ــ
این آهنگِ چُرت زدن خلیفه است.
سرهای دختران در این وضع دیده میشود، آنها دستهایشان را رو به بالا بلند میکنند
و خود را در حال تاب دادن از چپ به راست و از راست به چپ و دوباره از چپ به راست و
دوباره و دوباره حرکت میدهند، طوریکه انگار میخواهند کودکان نامرئیای را در گهواره
در هوای معطر تاب دهند.
و در نزد این آوازِ تابدهنده تک تکِ قطعات الماس از سقف به پائین میافتند؛ آنها
جرقه میزنند، میدرخشند و در هزاران رنگ میسوزند. الماسها مرتب بیشتر میافتند ــ
مرتب سریعتر به پائین سوسو میزنند. بزودی بقدری زیاد میشوند که اروپائیها دیگر
نمیتوانند از میان الماسها چیزی ببینند.
یک باران الماس!
یک چنین برافروختگی و خشم رنگها و سوزان و درخشان و مشتعل و لرزان بودنشان چنان
عالی بود که اروپائیها ناخواسته با صدای بلند فریاد شادی میکشند؛ سر مارها کاملاً
فراموش شده بود.
و باران الماس اصلاً متوقف نمیشود.
اما بزودی الماسها آهستهتر میریزند ــ آنها بزودی مانند دانههای برف به پائین
به نوسان میافتند.
این توصیفناپذیر است.
*
شیرهای آبی روشن به شکل زیبائی در قوس مسطحی کاملاً نزدیک تودۀ باریده شدۀ الماس دراز میکشند و چند لحظه ساکت فکر میکنند.
پیکس با پیشانی به جلو داده شده در وسط دراز کشیده است، فریم و اُلی در سمت چپ
او دراز کشیدهاند و کِناف و پلوسا در سمت راستش؛ هر چهار نفر کج دراز کشیدهاند و
سر را به وسط چرخاندهاند.
اروپائیها برای اولین بار متوجه میشوند که شیرها شفاف هستند، زیرا اندام عظیمشان
اجازه میدهند که آتشِ رنگهای الماسها از میان بدنشان سوسو بزند؛ همه چیز فقط در
نقاط کمی بزرگتر و تیرهتر میسوزد. بدن عظیم شیرها در تغییر بیوقفه رنگها مانند
سنگهای تیرۀ لرزان اُپالِ عظیم رنگ به رنگ میشوند؛ فقط در کنارههای بدن همه چیز
مانند همیشه آبی روشن است.
و پیکس با صدای خفهای میگوید:
"یک بار دیگر برادر پلوسا با گفتن اینکه از تنفروشیِ ناپاک حمایت میکند واقعاً
نامناسب و غیرماهرانه عمل کرد. اما چون هر
چیزِ موجود همچنین یک حق خاصِ موجودیت دارد، بنابراین میخواهیم حالا به موضوع پیچیده
نزدیکتر شویم. من از برادرانم خواهش میکنم یکی بعد از دیگری بصورت اظهارات کوتاه
و شفاف صحبت کنند. ما میخواهیم شوخیهای غیرضروریای را که ربطی به موضوع ندارند،
اگر بتوانیم، سرکوب کنیم."
شیرها غرش خفهای میکنند: "قبول!" و صحبت بدون حادثه غیرمنتظرهای ــ
به شرح زیر ــ شروع میشود:
پلوسا: من به خودم اجازه میدهم پنجنوازیِ اخلاقی را افتتاح کنم، زیرا برای آن
من بخاطر سرهای مار یک حق دارم، و من ابتدا ادعا میکنم که تنفروشان در هر صورت، اگر
هم به اهمیت مادر نباید کاملاً نزدیک شوند، اما بسیار مهمتر از دایهها هستند.
فریم: من در مقابل هم قرار دادنِ حق تنفروشی و حق دایه بودن را برای یک شوخی غیرضروری
به حساب میآورم. ما وقتی بدانیم که تنفروشان و دوستانشان پاک نیستند سپس به اندازه
کافی میدانیم. این یک واقعیتِ تقریباً خوب شناخته شده است که فقط نژاد بیارزشِ
نمایندگانِ جنس نر در کنار تنفروشان آویزان میمانند. بنابراین دوست تنفروش هم فقط حقتنفروش
را دارد.
کِناف: من نه تنها بیشترِ اظهارات پلوسای عزیز را، بلکه کل عشق آزاد را غیرضروری
به حساب میآورم، زیرا کودکانِ متولد گشته از عشق آزاد یک اصلاح نژاد معنا نمیدهند،
زیرا زنها به هیچوجه در موقعیتی نیستند که در امور انتخاب پرورش یک نقش تعیین کننده
بازی کنند. فقط همجنسگرایانِ مبدلی که دوستدار افزایش تعداد تنفروشان هستند به زنها
حقوق غیرضروری میدهند. عاقبت برخی از رسولان آزادی هنوز ادعا میکنند که برای تولید
کردن نوابغ مادرانی با بالاترین سطح تحصیلات ضروریست ــ اینکه تولید نابغه بخاطر وجود
زنان آزاد قابل توجیه است ــ در حالیکه ما اما کاملاً دقیق میدانیم که والدین استثنائی
در تمام دورانها موفق به تولید فرزندان استثنائی نشدهاند. پالایش نژاد برای نوابغ
لازم نیست؛ آنها فقط باید آثار مبتکرانۀ خود را تولید کنند و اجازه دارند تجارت تولیدات
انسانی را به دیگران واگذار کنند.
پیکس: کِناف عزیز، تو در هنگام هیجانزدگی
زیاد صحبت میکنی. تو اجازه نداری فراموش کنی که ما هم چیزی برای گفتن داریم.
من این را مهم به حساب میآورم که رابطۀ تنفروشی به آموزش زنان و رهائی زنان را مشخص
کنیم. کِناف با آن شروع کرده بود.
اُلی: حکمتهائی وجود دارند که با سوت گنجشکها را از بامها پرواز میدهند ــ
این شامل این حقیقت است که همچنین تحصیلکردهترین زن فقط وقتی خود را خوشبخت احساس
میکند که مادر است ــ که او همچنین راضی است تمام تحصیلاتش را با میل ببخشد اگر بتواند توسط این کار مادر شود. از این رو من معتقدم که آموزش زنها هیچ ارزشی ندارد؛
آموزش فقط به این خاطر آنجا است که کمبود سرشتهای مادری را پنهان سازد. اما در جائیکه
این سرشتها وجود ندارند، آنجا سرشتهای تنفروشی توسعه مییابد. رابطه تنفروشی به آموزش
زنان در نتیجۀ یک رابطۀ بسیار خصوصیست.
فریم: توسط این شناخت تمام رهائی زنان برای تمام دوران قضاوت شده است. غرائز تنفروشی
وجود خود را مدیون آن است ــ این به اندازۀ کافی گویاست.
اُلی: تلاشهای مضحک رهائی جهانِ زنان اروپائی در هر صورت موجب میشوند که یک محدودیت
برای کل جنبشهای آزادی تمام زنان فراهم آید. اروپائیها نباید این فرصت را از دست
بدهند.
پلوسا: این فقط یک خوشبختیست که اروپائیها زنهایشان را در خانه گذاشتهاند.
زنهای اروپائی اگر اینجا بودند چشمهای آبی زیبایمان را چنگ میانداختند و بیرون میآوردند.
پیکس: برادر عزیز، سر مارها را فراموش نکن.
پلوسا: اروپائیها اما اخلاق ما را برای یک اخلاق جانور وحشی اعلام خواهند کرد،
و ما میتوانیم در نهایت خلاف آنچه را که برایش تلاش میکنیم به دست آوریم. زنهای
بیچاره!
فریم: همدردی تو در اینجا بیجاست. به زنها هرگز نمیتوان اعتماد کرد، زیرا همانطور
که معروف است آنها همیشه فقط داستانهای جنسی در سر دارند. گرایشهای افلاطونی زنِ تحصیل کرده اجازه ندارند ما را گمراه سازند؛ آنها هم متعلق به هنرِ حیلهگرانۀ
اغوا کردن تنفروشان است. تمام زنهای شایسته در این مورد با ما همعقیده خواهند بود.
کِناف: زنها مانند گناه ابله هستند و ابله هم باقی میمانند. خوشا به حال کسی
که هرگز با آنها کاری نداشته باشد. آموزش زن هرگز باعث چیز خوبی نشده است؛ اما به جنباندن
سرِ عاقلترین انسانها کمک کرده است. زن آموزشش را فقط بعنوان یک وسیلۀ تحریک تنفروشی
نیاز دارد.
پلوسا: اما نمیتوان انکار کرد که رهائی زن با آموزشش لذت جنسی مردانه را تقویت
و تحریک میکند ــ چیزی که برای پالایش نژاد چندان غیرمهم نمیباشد.
پیکس: برادر عزیز، ما حکمت تنفروشی تو را حالا بتدریج فهمیدیم. این اما باید روشن باشد که توسط
تنفروشان تحصیل کردهای که ما باید به آنها همۀ نمایندگان رهائی زنان را به حساب آوریم نمیتواند یک پالایش نژاد بدست آید، زیرا اکثر تنفروشان عقیم هستند.
تو در این مورد چه فکر میکنی؟
پلوسا: در هر صورت یک اروپائی شوخ میتواند ادعا کند که روسپیگری شریفترین کاز است
ــ و اینکه پالایش نژاد کاملاً غیرضروریست.
فریم: این را از دوستانِ خصوصی تنفروشان اروپائی میتوان انتظار داشت ــ اما از
ما نه. کسی که فکر میکند میشود از پالایش
نژاد صرفنظر کرد دیگر با حفظ نژاد هیچ ربطی ندارد، و بیاهمیت است. برادر، شوخیهای
ناشایست را کنار بگذار، وگرنه چنان وحشتناک به تو ضربه میزنیم که دیگر نتوانی نفس
بکشی. محترمانهتر رفتار کن!
پیکس: من باید از پلوسا کمی حمایت کنم. نمیشود انکار کرد که مردان مهم از قضا
به زنان تحصیلکردۀ مایل به تنفروشی یک تمایل بزرگ دارند، و این کار میتواند به این خاطر بخشیده شود که این خانمها کاملاً عقیم هستند و حداقل مانعی برای پالایش نژاد نیستند.
تلاشهای رهائی زنان هم از قضا از این مردان معروفی ناشی میشود که چنان فاسد شدهاند
که دیگر تلاشهای باروری ندارند و متوجه نمیشوند که دیدگاه آزادشان برای تکامل نژاد
چه خطرناک است.
کِناف: پیکس عزیز، من فکر میکنم که تو مانند پلوسای گستاخ خیلی بیاحتیاط صحبت
میکنی. به خودت مسلط شو، وگرنه ریاست را از تو میگیریم.
پِیکس: من برای عدالت تلاش میکنم. پلوسا حق دارد وقتی ادعا میکند که ما اگر مانند
تو غر بزنیم برخلاف آنچه قصدمان است بدست خواهیم آورد.
پلوسا: بنابراین وضعیت تنفروشان تحصیل کرده آنطور که شماها در ابتدا تصور میکردید
چندان هم حقیر نیست. من چقدر خوشحالم!
اُلی: کاش شماها هم مانند برادر اُلی زیرک بودید! اگر بخواهیم اروپائیها را متقاعد
کنیم بنابراین باید بدون تعصب به موضوع از هر طرف نور بتابانیم. ما اجازه نداریم بخواهیم
اروپائیها را به یک اقدام غیرمحتاطانه قانع سازیم. بگذارید آنها خودشان به این موضوع
فکر کنند ــ آنها خواهند دید که به زنهایشان یک آزادی غیرطبیعی دادهاند. بنابراین
در آن یک تغییر ایجاد خواهند کرد. زنها به هیچوجه اجازه ندارند فرصت داشته باشند با
مردان غریبه ملاقات کنند ــ زیرا این منجر به حق تنفروشی میشود.
یک آنتراکت شروع میشود. برفِ الماس به آرامی مانند قبل مرتب به پائین میبارد.
بدنِ شیرها مانند سنگ اوپالِ عظیمالجثهای باشکوه میدرخشد. فریم به اطراف نگاه میکند
و غمگین میگوید: "عجیب است که ما در برابر زیباترین پرده باید در بارۀ ناپاکترین
داستانها صحبت کنیم! اروپائیها، الماسها را نگاه کنید ــ رایفو ثروتمندتر از هارون
است."
رنگ آتشین سنگهای گرانبها چشمهای اروپائیها را به هیجان میآورد، طوریکه آنها
کاملاً مست میشوند. شیرها هم از زرق و برق سنگها لذت میبرند. اما پیکس به ادامۀ
صحبت تذکر میدهد.
او میگوید: "رایفو این بار به ما اجازه داده مدتی طولانی صحبت کنیم. از
فرصت استفاده کنیم و حالا رابطۀ بین تنفروشی و تک همسری و حرمسرا را روشن کنیم. فریم
عزیز، البته تو حرف را شروع میکنی! امیدوارم از من عصبانی نباشی."
فریم: من عصبانیت را محترمانه نمیدانم ــ تو باید این را بدانی. تنفروشی اما توسط
تک همسری تقویت و توسط حرمسرا تبخیر میشود. حرمسرا فقط یک رهائی دختران مسنِ باکره
معنا نمیدهد، بلکه همچنین شبحِ تنفروشی را رَم میدهد. در روزی که اروپا حرمسرا را
معمول کند در حدود صد هزار تنفروش فقیرتر خواهد شد. بویژه به این دلیل ما به اروپائیها
توصیه میکنیم که از این به بعد دیگر با چنین چشمهای مشکوکی حرمسرای مشرقزمین را
نگاه نکنند. حرمسرا ازدواج را هم ارزانتر میکند، زیرا او زنها را از زندگی عمومی
ــ عمدتاً از زندگی اجتماعی ــ خارج میسازد.
پیکس: از آنجا که من بسیار مهربان هستم باید بگویم که تک همسری مرد را به وحشیگری
علیه یک زن میفریبد. زنها برای تک همسری بیش از حد ضعیف هستند و مردها بیش از حد
قوی. تعدد زوجات همچنین به نفع زنها است.
کِناف: باید سرانجام تأکید شود که کل تنفروشی در واقع فقط یک محصول تک همسری است.
به این باید اما هر انسان عاقلی بزودی پی ببرد.
پلوسا: این واضح است که تک همسری در واقع فقط جوانان مشتاق را میتواند سر شوق
آورد. یک چیز برای همه مناسب نیست. تک همسری شرایط خیلی بدتری از ازدواج وحشی با عشق
آزاد تولید میکند. اروپائیها، شماها در بدبختی زندگی میکنید!
اُلی: این نیرنگِ جهنم است وقتی آدم برایتان تک همسری را به رنگ رز نقاشی کند!
مواطب باشید!
پلوسا: بهتر است بجای محافظت از تک همسری از تجرد با تنفروشی حمایت کنید.
پیکس: خود را فراموش نکن! آیا باید اروپائیها پالایش نژاد را نادیده بگیرند؟ تجرد
فقط برای انسانهای فوقالعاده است و نه برای هر آدم معمولی.
فریم: این ضروری نیست که هر مردی چند زن داشته باشد، او باید اما، حتی اگر او فقط
صاحب یکی باشد، همچنین به این یکی اجازه ندهد آزادانه بچرخند ــ این مناسب نیست.
کِناف: تماشاگران را گیج نکن! اروپا از تک همسریِ قانونی که حتی توسط قوانین دینِ مسیحی موجه شمرده نمیشود در رنج است، زیرا دین مسیحی تک همسری را به هیچوجه درخواست نمیکند.
هر مردی باید حق ازدواج با چند زن را داشته باشد و باید همچنین حق داشتن بردههای زن را داشته باشد ــ اگر وضع مالیاش این اجازه را بدهد.
اُلی: باهوشترین مردها البته اصلاً کاری با زنها ندارند.
پلوسا: جوک بیمزه تعریف نکن! ما از باهوشترین مردها اما صحبت نمیکنیم. ما تماشگران
بزرگی را مخاطب قرار میدهیم که در برابرمان داریم ــ که مسئول پالایش نژاد است.
فریم: باید اینجا کاملاً شفاف بگویم که من آن را برای یک رسوائی به حساب میآورم
اگر که یک زن با شوهرش بدون پوشش پیادهروی کند. مردی که جرأت میکند زنش را به همه
نشان دهد شرافت در بدن ندارد ــ یک شخص بیشرم است. کسی که خود را با زنش در خیابان
نشان میدهد همسرش را به خودفروشی سوق میدهد.
کِناف: براوو، فریم! این چیز درستی بود. ما میخواهیم اروپائیها را سرزنش کنیم.
کسی که زنش را به یک دوست نشان دهد ــ یک پسر شرمآور است! او را به قصد مرگ بزنید!
پلوسا: بنابراین باید ما تقریباً همه اروپائیها را بکشیم. بچهها، فقط اینقدر
پرخاشگر نباشید. همیشه خوب ساکت باشید! بعضی از پسران شرمآور یک آدم مشهور اروپائی
شده است ــ پسر شرمآور بودن هتک ناموس نیست.
کِناف: پلوسای لعنتی، آیا نمیخواهی دهان بیشرمت را ببیندی!
پیکس: من فرمان سکوت میدهم! ما که نمیخواهیم در برابر برف الماس دوباره همدیگر
را بزنیم. ما دیرتر سر پلوسا را دوباره تنظیم خواهیم کرد. اروپائیها، به حرفهای پلوسا
گوش ندهید! به حرف ما گوش دهید!
فریم: من خود را خیلی خشن بیان کردم ــ این محترمانه نبود. در هر صورت تک همسری
شرایط بسیار غیراخلاقی تولید میکند که در نهایت باید تنظیم شوند.
اُلی: اما من نمیفهمم به چه خاطر ما باید در این لحنِ وحشتناکِ عصبی سقوط کنیم. ما اما اینهمه مدت اینطور خوب همدیگر را تحمل کردیم.
پیکس: خوب ــ پس یک کلمه پایانی مسالمتآمیز صحبت کن. ما در این حال به الماسها
نگاه میکنیم.
اُلی: این خیلی احمقانه خواهد بود اگر کسی بخواهد فکر کند ما با تحقیر عمیقی به
زن نگاه میکنیم. نه، ما به هیچوجه این کار را نمیکنیم. ما برای زنها بعنوان نگهدارندگان
نژاد آنقدر ارزش قائل هستیم که حتی بلندپروازترین بانو با احترام گذاشتنِ زیاد ما میتواند
راضی باشد. حرمسرا نباید زن را برنجاند ــ حرمسرا زیباتر از آنچه در بیرون قرار دارد
است. حرمسرا همیشه بهشت کوچکیست که وقتی زنها عاقل باشند میتوان در آن باشکوه زندگی
کرد. در آنجا هیچ نگرانی و هیچ کاری وجود ندارد ــ آنجا خوشبختی آنقدر وجود دارد که
زنها میتوانند کاملاً راضی باشند. ببینید، وفاداری زن فقط بخاطر ترویج نژاد درخواست
میشود. مرد اما نمیتواند به وفاداری زن وقتی او اجازه دارد مثل شماها در اروپا آزادنه
بچرخد اطمینان کند. زن همچنین اجازه ندارد در انتخاب پرورش زیاد حرف بزند. به این خاطر
زن چیز زیادی برای انتخاب ندارد و باید از مردی که او را میخواهد پیروی کند. اگر این
واقعاً رخ ندهد سپس زن میگذارد که مرد دوباره برود. بعلاوه هر دختری میتواند به والدین
خود اعتماد کند. بچهها، همه اینها خیلی ساده است. ما اینجا در مشرقزمین جنجالِ عشق
را طوری عالی تنظیم کردهایم که لذتآور است. رسوم مشرقزمین را بدون تعصب مطالعه کنید
و سپس اصلاحات لازم را در کشور خود انجام دهید! شماها اجازه ندارید همه چیز را فوری عوض
کنید ــ اما بتدریج کارِ درست را خواهید یافت. شماها خوب و آماده هستید ــ من به شماها
اطمینان دارم.
اروپائیها متفکرانه سر تکان میدهند. جرقههای الماس برایشان از میان تمام کویر
سوریه نور رنگین سوزان میپاشاند. شیرها هم میدرخشند.
جادوی زرق و برقِ درخشان برای اروپائیها کاملاً غیرقابل درک به نظر میرسد.
پلوسا افکار آنها را حدس میزند و میگوید: "تمام جهان غیرقابل درک است."
او میخواهد به صحبت ادامه دهد، اما پیکس به شدت میگوید: "حالا ما باید صحبت
کردن خود را به پایان برسانیم، هارون باید آنجا باشد."
و این هم درست است.
*
دهمین نمایش شروع میشود:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر