خر زرنگ یا ابله‌ترین خر!

سیاستمدار شارلاتانی شروع کرده بود به خر پنداشتن مخاطبین خویش. او تصور می‌کرد سخنرانی کردن برای خران آسان است و نمیدانست که در اینصورت باید خودش هم استادِ خران یا به عبارتی از همهُ خرها خرتر باشد.
او خر را حیوانِ نفهمی به شمار می‌آوردْ اما چون نمیدانست که آدمِ نفهم قادر به فهمیدن نیست و با این حال همچنان برایشان سخنرانی میکردْ بنابراین این سیاستمدارِ زرنگ باید حتماً از آدمِ نفهم هم نفهمتر باشد.
*
دوباره چهرهُ رفیق دیوانهام مزهُ تُرش به خود میگیرد و میگوید: من درک نمیکنم که چرا برخی از مهاجرین به اروپا و آمریکا و کانادا و کشورهای دیگر میگویند که دل کندن از محلی که متولد شدهاند برایشان غیر قابل تحمل است! در حالیکه بیشتر آنها تا قبل از مهاجرتْ بارها و بارها از محلی به محل دیگر، از شهری به شهر دیگر، از استانی به استان دیگر و از دهاتی به دهات دیگر نقل مکان کرده و در آنجا ساکن شدهاند و ککشان هم حتی نگزیده!؟!
*
نمیدانم این رفیق دیوانهام در حالِ دیدن چه چیز در یوتوب بود که ناگهان رویش را برمی‌گرداند و غیرمنتظره با خشم به سرم فریاد میکشد: تا زمانی که ما ــ همانطور که زبان مردم آلمانْ آلمانیست، زبان مردم روسْ روسیست، زبان مردم ترکیهْ ترکیست، زبان مردم انگلیسْ انگلیسیست، زبان مردم فرانستهْ فرانسویست و زبان مردم عربستانْ عربیست ــ زبان فارسی را به زبانِ ایرانی تغییر ندهیمْ باید تا ابد بر سر و کول هم بزنیم! و به قول معروف همین آش است و همین کاسه! 
حالا بلند بگو که زبان مردم ایران چیچیه؟ ... پس چرا چیزی نمیگی؟! ... خوب بگو که زبان مردم ایران چیچیه!
ــ ای بابا! تو چرا بخاطر هر چیزی زود عصبانی می‌شی ... بسیار خوب، زبان مردم ایران ایرانی‌ست، دلت خنک شد؟
 *
من رهبر کارگران بیکار جهانم. مطالبات حزب کارگران بیکار جهانْ کاملاً ساده، عادلانه  و عاقلانه است: آزادی، تضمین حداقل مخارج زندگی که شامل مسکن، خوراک، تحصیل و خدمات پزشکیست.
*
مردرندْ آدمیست که برای یافتن پاسخ منطقیِ یک سؤالِ سختْ به خود می‌گوید که جواب را حتماً باید از قلب دریافت کرد و نه از مغز. زیرا چنین به او گفته شده است که پاسخهای قلب به سؤالاتِ مشکل میتوانند ساده، از حماقت پُر و از منطق خالی باشند.
*
ــ یا اَخی، ماذا فَعَلتُ مَعَ قاشقچی؟ یعنی با قاشقچی چکار کردید؟
ــ خدا شاهد است که ما با ایشان هیچ کار بدی نکردیم. البته قاشقچی نام قدیمشان است! آنطور که خبرش به ما رسیده بود ایشان بسیار مایل بودند تغییر نام دهند! بنابراین ما فکر کردیم که باید هر کاری از دستمان برمی‌آید برایشان انجام دهیم. البته ما سختی‌های فراوانی هم به این خاطر تحمل کردیم. و حالا ایشان پس از یک عمل جراحیِ زیبائیِ چند ساعته که توسط پزشکِ فرستادهُ ما بر رویشان انجام گشتْ خدا را شکر از قاشقچی به چنگالچی تغییر نام دادهاند و در یکی از رؤیائیترین مناطق جهان از زندگی لذت میبرند. اما از آنجا که ایشان مایلند محل اقامتشان مخفی بماندْ بنابراین ما هم از فاش ساختن آدرسشان معذوریم.
*
دادن مشاورهُ اشتباه میتواند جان انسان را به خطر اندازد، همانطور که تجویز دارویِ اشتباه جان بیمار را به خطر میاندازد.
*
چون خودش نتواسته بود قاضی شودْ بنابراین دلش خیلی می‌خواست لااقل کلاهش با خوب درس خواندن به این شغل برسد!
خیلی مایل بود کلاهش را قاضی کند، اما چون آن را قبلاً بر سر کس دیگری گذارده بودْ بنابراین این شغل مهم را به جیب شلوارش واگذار کرد.
*
حاصلِ پراکندنِ تخمهایِ سخنانِ تخمکیْ چیزی بجز خایه نمیباشد. (عبید زاکانی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر