امتحان آخر سال.

ده روز دیگر با به پایان رسیدن سال 2011 یک سال به عمر من و خیلی از چیزهای دیگر افزوده میشود. گاهی بالا رفتن سن در انسان مانند اضافه شدن بار بر شانه میماند، گاهی هم سبب ساده گشتن سؤالهای بیجواب میگردد.
قصد داشتم امروز چند ساعتی روی زمین دراز بکشم و به سقف اتاق خیره شوم و بگذارم روح فروید از من سؤال کند که در این یک سال آیا اتفاق خاصی برایم رخ داده؟ آیا روح و ذهنم کمی تکامل یافته؟
بدیِ نبودن آفتاب برای من به معنی خرج کردن انرژی از جیب و همیشه باعث ضرر بوده است. در این چند روزه فقط از انرژیِ زاپاس استفاده و تقریباً آن را تا به آخر مصرف کردهام و حالا مثل پیرمردی گشتهام که از زور بیرمقی حتی قادر به جواب دادن به سؤالات با «آری» یا «نه» هم نمی‌باشد.

چند ساعتی بیشتر از طرح سؤالها نگذشته بود که فروید بشکنی کنار گوشم میزند، من چشمانم را باز کرده و با عجله میگویم "آری" و بلافاصله دوباره در بحر تفکر فرو رفته و چشمانم بسته میشوند.
شاید امسال هم مانند بسیاری از سالیان گذشته مؤفق به پاسخ نشوم، اما مطمئنم که آخر سالِ دیگر باز فروید به سراغم خواهد آمد و پرسش خود را تکرار خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر