تشت.


کاش بچه محلمان «احمد» نه طبع شاعری داشت و نه زور و مجبوم نمیساخت بگویم "تشت" تا او بگوید "بشین برو رشت"،
کاش تشت رختشوئی مادرم به جای مس از طلا بود.
و ای کاش دیگر از هیچ بامی تشتی به پائین نیفتد، و اگر هم افتاد لااقل کسی را زخمی نکند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر