رد پای خیال.(17)

جای پای رویا.(1)
او همچنین در این ساعتِ کمی شاکیِ ظهر دوباره همان چیزهائی را احساس کرد و به همان چیزهائی اندیشید که او گاهی اوقات احساس و فکر کرده بوده است، یعنی به موقعیت تراژدی‌ـ‌مضحک و عجیب خویش، به حماقت پنهانی ادعای شاعریِ حقیقی را داشتن (چونکه شاعریِ حقیقی در حقیقت امروزیش وجود نداشت و نمیتوانست هم وجود داشته باشد) و به بازی کودکانه و به بیهودگی تلاشهای احمقانهاش با این نیت که با کمک عشق خود به شعر قدیمی، با کمک از آموزش بالای خود و با کمک گرفتن از گوش دقیق و ظریفش برای واژههای شاعرانِ حقیقی بتواند اثری خلق کند که با شعر حقیقی همانند باشد و یا در اثر شباهت فراوان با آن اشتباه گرفته شود (چون او به خوبی میدانست که با تقلید نمیتوان ابداً چیزی به وجود آورد).
همچنین نصف و نیمه برایش مشخص بود و میدانست که جاهطلبی ناامیدانه و توهماتِ کودکانه تمام تلاشهایش به هیچ وجه فقط امری مخصوص به او نیست، بلکه انسانهای ظاهراً عادی و همینطور انسانهای خوشبخت و موفق هم همین حماقت و خودفریبی ناامیدانه را در خود پرورش میدهند، و اینکه هر انسان به طور دائم و مقاوم بخاطر چیزی ناممکن تلاش میکند و بیاهمیتترین فرد هم آرمان آدونیس را در خود حمل میکند، احمقترین فرد کمال مطلوب خردمندی را و فقیرترین فرد ایدهآلش کرزوس است. آری، او حتی نصف و نیمه میدانست که آن آرمانِ بسیار قابل احترام "شاعریِ حقیقی" هم هیچ چیز نیست و حتی گوته هم کاملاً ناامیدانه انگار که به چیزی دستنیافتنی مینگرد به هومر یا شکسپیر نگاه میکرده است، همانطور که ممکن است یک نویسنده امروزی مایل باشد رو به بالا و به گوته نگاه کند، و اینکه واژه "شاعر" فقط یک انتزاع شیرین است و هومر و شکسپیر هم فقط نویسنده و متخصصین با استعدادی بودهاند که مؤفق گشتند به آثار خود آن نمود جاودانگی و ماورای زمینی را بدهند. همانگونه که انسانهای باهوش و کسانی که عادت به فکر کردن دارند توانا به دانستن این چیزهای طبیعی و وحشتناک هستند او نیز نصف و نیمه تمام این چیزها را میدانست. او میدانست یا حدس میزد که شاید یک قسمت از نوشتههایش بتواند بر روی خوانندگان زمانهای بعد احساس یک "شعر حقیقی" را بر جا گذارد و شاید نویسندگان آینده با اشتیاق طوری به او و زمانه او بنگرند که انگار به یک زمانۀ طلائی مینگرند، به زمانهای که در آن هنوز شاعران حقیقی، احساسات حقیقی، انسانهای حقیقی، یک طبیعت حقیقی و یک روح حقیقی وجود داشته است. او همچنین میدانست که شهروند متین شهر کوچک دوران بیدرمایر و شهروند فربه و چاق یک شهر کوچک قرون وسطی هم بدین نحو منتقدانه و احساساتی زمانه مکار و فاسد شده خود را در تضاد با دیروزی پاک، ساده و مبارک میدیدند و پدربزرگان و نوع زندگیشان را با همان مخلوطی از حسادت و همدردی مشاهده میکردهاند که انسان امروزی تمایل به تماشای زمان مبارک قبل از اختراع ماشین بخار را دارد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر