مصاحبه با خدا.


اگر قادر به دوست داشتن دیگران نیستی لااقل سعی کن خودت را دوست بداری!
خبرنگار: با سلام و خیر مقدم به شما برای اینکه ما رو آدم حساب کردید و قدم رنجه فرمودید. سؤال اول من از خالق جهان این است: لطفاً به من بگید که شما رو در این مصاحبه با چه عنوانی باید خطاب کنم که به مذاقتون خوش بیاد؟
خدا: خدا کافیه. وسطهای مصاحبه که رسیدیم و کمی خودمونیتر شدیم اگه دلتون خواست میتونید آخدا هم بهم بگید.
خبرنگار (با احساس آرامشی که با حرف خدا به او دست داده است): سؤال بعدی که در اصل اساسیترین سؤال بنی آدم است را من به صورتی که نه سیخ بسوزد و نه کباب طرح میکنم. ممکن است چگونگی افزایش انسان را خیلی ساده برای خوانندگان ما شرح بدید؟ اینطور که ادیان آسمانی و زمینی و زیرزمینی از قول شما نقل کردهاند و همچنان هم در حال نقل کردنند باید شما در ابتدای خلقت فقط دو نفر را خلق کرده باشید! چطور این دو نفر تونستند جمعیتی بزرگ به دنیا تحویل بدهند؟ این سؤال واقعاً از کودکی منو مشغول داشته! معمولاً یک زن و یک مرد فقط قادرند کودکانی بوجود بیارند که با هم خواهر و برادرند؟ اگر براتون ممکنه کمی این جریان را برای خوانندگان ما بشکافید!
خدا: سؤالتون تموم شد؟!
خبرنگار: بله
خدا: بله، وقتی من آدم و حوا را آفریدم برای ماه عسل زمین را انتخاب کردم و گذاشتمشون درست وسط زمین. بعد برای اطمینان از اینکه روی زمین بهشون خوش میگذره یا نه مدتی تماشاشون کردم. در این بین این دو نفر با تقلید از میمونها مرتب از سر و کول هم بالا میرفتند و حوا انگار که کار دیگری روی زمین پیدا نمیشه پشت سر هم بچه به دنیا آورد و وقتی بچهها بزرگ میشدند از سر و کول هم و پدر و مادرشون بالا میرفتند و به این ترتیب مرتب به تعداد آدمها اضافه شد و من بعد از اطمینان از اینکه اوضاع روبراهه مشغول کار دیگری شدم.
خبرنگار: عجیبه! ولی پیش مردم جهان بچهدار شدن خواهر از برادر، مادر از پسر، دختر از پدر ... ممنوعه! واقعاً خیلی عجیبه! آخدا ممکنه لطفاً کمی در این باره توضیح بدید؟ آخدا ... آخدا ... پس کجائید ... اِ اِ اِ ... باز غیبش زد! ... بگم خدا چکارت کنه آخدا!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر