سومین نامه نیچه.


3- به مادر و خواهر.
بن، دسامبر 1864.
مادر عزیزم و لیزبت.
تمنا دارم نخ این پاکت کوچک را ابتدا در شب کریسمس باز کنید، تا به این وسیله یک شگفتی کوچک و شاید هم فقط مأیوس گشتن نصیبتان گردد. خواهشم این است: این هدیه را از من بپذیرید، من از بهترینهای استعداد خویش آن را به شما میدهم، اما این کافی نیست. شما زحمت و تلاشم را در آن خواهید شناخت؛ مدام در حین انجامش به شما میاندیشیدم و آرزو میکردم در این لحظه پیشتان میبودم تا شاید حضورم خوشحالتان میگرداند.
"و چنین افکار خوشایندی نیروی تازه میبخشند
حتی به کار؛ عاطلترین منم،
اگر آن را انجام دهم"
شکسپیر در نمایشنامه «طوفان Sturm» این را میگوید، و در نزد من هم چنین است؛ کار باطل و اشتغال فراوانِ مجال!
چه میتوانستم بجز چیزی از خودم به شما هدیه بدهم، چیزی که بتوانید در آن تصویرم را دوباره تماشا کنید. از این رو شبحی از ظاهر فعلی خود را نیز به آن چسباندم، تا شما هدیهام را با کمال میل در دست گیرید و شاید هم به تکرار.
شما حتماً متوجه شدهاید که من با خودپسندی خاصی از اثر کوچک خود حرف میزنم، و اگر مورد علاقه شما واقع نگردد بنابراین تیرم به هدف نخورده است. کاش فقط یک درخت کریسمس چراغانی شده میداشتید! زیرا محل نورانی درخت حتماً خیلی زیبا دیده میگردید. البته من در شب کریسمس با تمام روح به شما عزیزانم فکر خواهم کرد، و شما هم در هر حال به من میاندیشید. آپارتمانم در حقیقت نسبتاً راحت است و میخواهم آن شب را بسیار لذتبخش بگذرانم. ما هم در میخانه درخت کریسمسی روشن خواهیم کرد، ما هم به همدیگر هدایای کوچکی خواهیم داد. اما البته این تقلید کدری از یک عادت خانگیست که در آن چیزی جایش خالیست: خانواده و  جمع بستگان.
شهر بن از دانشجویان خالی گشته، زیرا هر آنچه دارای بال بوده البته پریده و رفته است. دیروز دویسن Deussen با باری سنگین از کتب و یک ساک سفری کهنه به خانه بازگشت. ویلهلم Wilhelm و گوستاف Gustav هم باید به نهآمبورگ Naumburg آمده باشند. به آنها بگوئید که هنگام بازگشت از طریق بن بیایند، اما لطفاً قبلاً تاریخ حرکت خود را به من خبر دهند. شما میتوانید از گوستاف خواهش کنید که یک بار نتها را برایتان بنوازد، او این کار را با کمال میل انجام خواهد داد.
آیا هنوز به یاد دارید چه آسوده با هم کریسمس گذشته را در گورنسن Gorenzen گذراندیم! آیا آن زمان نگفتم که ما احتمالاً سال دیگر همراه هم نخواهیم بود؟ حالا چنین گردیده. در گورنسن همه چیز زیبا بود: خانه و دهکده در زیر بارش برف، کلیساهای شبانه، فراوانی ملودی در سرم، عمو اسکار Oskar، پوست مشک، عروسی و من در لباس خواب، سرما و بسیاری از چیزهای مضحک و جدی دیگر. تمام اینها با هم حال خوشی میبخشند. و من از درون نتها، وقتی «شب سال نو Sylvesternacht» را مینوازم این حال را میشنوم.
و شما باید از اثر هنری فعلیام نیز حال و هوای این سه ماهه مرا را بشنوید. آنها بسیار متنوعاند، و من خوشحالم از این که روحم هرچه بیشتر از گذشته نوسان آهنگدار و تغزلی پیدا کرده. بنابراین شما تصویرم را در حال آهنگ ساختن هم تجسم کنید، و من معتقدم به این دلیل بهتر گشته؛ زیرا که من در لحظههای ضبط چیزی فکر و احساس میکردم.    
حالا برای امروز به خوبی زندگی کنید، از جشن زیبا لذت ببرید، همیشه و مخصوصا در شب عید با کمال میل و زیاد به من فکر کنید! نامههای به همراه فرستاده شده را لطفاً منتقل کنید! به همه سلام میرسانم، همچنین به خانم بوش Busch، به برسلاوز Breslaus، به خانم لپسیوس Lepsius معتمد محل، به خانواده پیندر Pinder و کروگ Krug و خانم کشیش هارزایم Harseim، گرومن Grohmann و کارو Caro!
خدانگهدار!
فریدریش ویلهلم نیچه شما.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر