سال 2020. (5)

از مرگ نباید ترسید. وقتی کرونا متوجه شود که هراسی از مرگ نداری نه به سراغت می‌آید و نه جرأت می‌کند از کنارت رد شود.
نه باید مانند کودکی بود که فیلم ترسناکی دیده و هنگام خواب لحاف را روی سرش می‌کشد تا به اصطلاح خود را از دست وحشت مخفی سازد، و نه باید مانند ابلهی بود که سرش را در دهان شیر داخل می‌سازد.
به چیزهای جالب فکر کن، بگذار فانتزی‌هایت تو را با خود به جاهای خوب ببرند، با مرگ سرِ شوخی را باز کن، بگذار مرگ از خنده روده‌بُر شود، و در این بین که در خانه به استراحت مشغولی بگذار روحت به خواب رود و خواب‌های شیرین ببیند.

با تنبلی و زحمتِ زیاد خود را از جهانِ مجازی بیرون می‌کشم، به کنار پنجره می‌روم، به خیابان نگاه می‌کنم، هوا آفتابی‌ست، مردم مانند همیشه در گذرند، یکی به دنبال سگ خود، یکی سوار بر دوچرخه، یکی متفکر و یکی در حال نگاه کردن به موبایلش ...
من به خود می‌گویم: آری، آری، اهمیتِ پندار حتی از پشت پنجره پیداست. و پس از لحظه‌ای اندیشیدن از خود می‌پرسم: آیا می‌توان پندارِ نیکی را که رو به آینده دارد مترادف با خواهش‌ها و آرزوهای زیبا و نیکبختانه به حساب آورد؟
آیا کرونا وسیله‌ای شده است تا مردم پی ببرند که چه نوع انسانی هستند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غلطگیریِ نوشتههای Jul 2010، Aug 2010 و 2010  Sepرا هم چند لحظۀ قبل به پایان رساندم، خواندن دوبارۀ داستان‌های زیبا واقعاً لذتبخش است.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر