کافه همینگوی.



نمایش در چند پرده.
محل نمایش: پرده اول در کافه همینگوی.
بازیگران در پرده اول به ترتیب نقش: ترامپ، جان وین، پوتین، اسد، سیلوستر استالون. جمعیتی از زنان و مردان مست از کارناوال بازگشته.

جان وین و ترامپ پشت میز گرد کوچکی نشستهاند و جامهایشان را به هم می‎زنند.
جان وین: تری، به سلامتی، برو دارمت.
ترامپ: به سلامتی، ششلولبند.
جان وین: شنیدم میخوای دیواری درازتر از دیوار چین بکشی. That's right man
ترامپ: ببین جان، من هم خودتو دوست دارم و هم فیلماتو. گوشتو بیار جلو، بقیه دارن مثل موشِ دیوار گوش میکنن.
جان وین سرش را به سمت دهان ترامپ نزدیک میسازد.
ترامپ: میدونی این پاکستانیها تو برلین برای یک قطعه کوچک از دیوار برلینِ شرقی چه سودی کردن و هنوز هم فروششون بد نیست؟! میفهمی که چی بهت میگم؟ حالا خودت حسابشو بکن دیواری درازتر از دیوار چین چه سودی میاره؟ هرچند میدونم که نمی‌تونی حساب کنی! تو حتی گلوله‌هائی رو که با هفتتیرت شلیک میکنی نمیتونی بشمری و بی‎خیالِ اینکه چند تا گلوله تو هفتتیرته همینطور شلیک میکنی و شلیک میکنی و با یک هفتتیر زپرتی هفتصد نفر رو میفرستی جهنم! حالا این مهم نیست، اما تصورشو بکن به خاطر ایده من چه تعداد آدم بیکار مشغول کار میشن و خوش خوشک و بدون عجله دیوار میسازن؟ من بعداً خودم یک روز این پیام رو براشون خواهم فرستاد: رفقا عشقی کار کنین و خودتونو زیاد خسته نکنین، ما که پولشو نمیدیم عجله چرا؟
ترامپ چشمکی به جان وین میزند و آهسته ادامه میدهد: گوشتو بیار جلوتر، این حرف بین خودمون بمونه، میخوام رهبر کارگرا هم بشم. چطوره؟
جان وین در حالیکه چشمانش نشان میداد در حال فکر کردن است سرش را دوباره عقب میکشد و به صندلی تکیه می‎دهد و پس از خالی کردن لیوان ویسکی پکی به سیگاربرگش میزند، دودی به شکل هفتتیر از دهانش خارج میسازد، سرش را چند بار تکان می‎دهد و بدون آنکه به ترامپ نگاه کند میگوید: fantastic Idea، fantastic Idea
ترامپ انگشت دستش را روی بینی میگذارد و در حال هیس گفتن با چشم به اطراف اشاره میکند و میگوید: خِنگ! آهسته، کسی نباید بدونه من چه ایدههائی در سر دارم، من اول عمل میکنم بعد حرفشو میزنم!
جان وین با انداختن نگاه تحسینآمیزی به ترامپ ضربه محکمی به شانه‎اش میزند و آهسته طوریکه کسی نشنود میگوید: very good، very good، منم همیشه اول میگوزم بعد میذارم اطرافیان بو ببرن.
ترامپ با متوجه شدن اینکه آنتنهای پوتین به سمت آنها نشانه رفته است با اشاره ابرو و با گفتن shut up جان وین را به آهستهتر حرف زدن دعوت میکند.
کنار میز آنها به دور میز گردی سیلوستر استالون، اسد و پوتین نشستهاند و در حال نوشیدن ویسکی با هم صحبت میکنند.
بر روی زانوی استالون اسلحه عجیب و غریبی قرار دارد که ردیفی گلوله به طول پانزده/بیست و به قطر سه/چهار سانتیمتر آویزان است، لباس گرمکن و کفش ورزشیاش نشان میدهد که پس از تمرین تیراندازی مستقیم به کافه آمده است. پوتین کت و شلوار سفید رنگی پوشیده، کمربند سیاه جودوی خود را به دور کت بسته است و با این کار میخواهد نشان دهد حریف ندارد! کت و شلوار شیک اسد سرمهای رنگ است و تلاش میکند با ور رفتن با گره کراواتش فلسفه رنگ قرمز آن را مرموز نشان دهد.
استالون به پوتین: ببین کوچولو، میبینم داستان افغانستان یادت رفته! و با اشاره چشم به اسلحه روی زانویش ادامه میدهد: خیلی دلم میخواد یه سفر به سوریه برم! حالیته که چی میگم؟
اسد با شنیدن این حرف خود را بر روی صندلی کمی جا به جا میکند و به پوتین خیره میشود.
پوتین که صورتش از نوشیدن زیاد ویسکی گل انداخته است برای اینکه حرکت نسنجیدهای انجام ندهد کمربند سیاهش را محکم با دو دست در چنگ میگیرد و درحالیکه خود را به سختی از روی صندلی بلند میسازد با بلند کردن لیوان ویسکیاش مستانه فریاد میزند: به افتخار رفیق ترامپ، هورا، هورا، هورا!
اسد در حالیکه با ناباوری به پوتین نگاه میکند با تعجب میگوید: این زهرماری رو انقدر تو حلقت خالی نکن، هورا یعنی چه؟ این یارو که اوباما نیست، ترامپه، میفهمی؟

از خیابان جمعیت مستی که از کارناوال برگشتهاند داخل کافه میشوند.
جمعیت در یک صف به دنبال هم به دور میز ترامپ و جان وین میچرخند و میرقصند و با هم میخوانند:
تری، ترامپ، ترامپه،
نه با اوناست، نه با ایناست،
از خود ماست، از خود ماست.
ناتمام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر