شوخی با ضرب‌المثل‎ها.



"نه سر پیازم نه ته پیاز."
من نه سر پیازم نه ته پیاز بلکه یک سیرم.
*
"آبشان از یک جوی نمی‌رود."
دو دیوانه برای اینکه به اهالی ثابت کنند آبشان از یک جوی میگذرد یکی در آبش رنگ آبی ریخت و دیگری رنگ سرخ قاطی آبش کرد.
*
"شتر دیدی ندیدی."
آدم راحتطلبی بود، بجای آنکه سرش را زیر برف کند تا چیزی نبیند چشمانش را می‌بست و به خواب میرفت.
*
"خر ما از کرگی دم نداشت."
نه تنها خر ما از کرگی دم نداشت بلکه خُرمای ما هم از پیدایش زمین بی هسته بود.
*
"آب در كوزه و ما تشنه لبان دور جهان می‎گرديم."
سخت تشنهاش شده بود، اما هرچه می‌جست کوزه را نمی‌یافت.
*
"آب كه يه جا بمونه میگنده."
دیوانهای برای اینکه آب داخل لیوانش نگندد لیوان را دست گرفته و مرتب به این سو آن سو میدوید.
*
"آتش كه گرفت خشك و تر میسوزد."
البته دانستن اینکه چیزهای خشک زودتر از چیزهای تر میسوزند بیضرر است.
*
"آسه برو آسه بيا كه گربه شاخت نزنه."
احتمالاً در زمان پیدایش این ضربالمثل گربهها هنوز شاخ داشتند و لات‌ها با چاقویشان فقط پوست خیار می‎کندند.
*
"آن ممه را لولو برد."
سخنگوی کاخ سفید فاش ساخته که ترامپ قصد دارد برای تبریک عید امسال ضربالمثل "آن ممه را لولو برد" را به زبان فارسی سلیس از حفظ پشت میکروفون اعلام کند.
*
"اگر بيلزنی باغچه خودت را بيل بزن."
مرد بیلزنِ ماهری بود و اتفاقاً بیلِ محکم و خوبی هم داشت، اما چون خودش باغچه نداشت بنابراین پنهانی باغچه همسایهها را در شب بیل میزد.
*
"اگه باباشو نديده بود ادعای پادشاهی می‎كرد."
پسری نابینا متولد گشته بود و هر بار که از او میپرسیدند: "کوچولو وقتی بزرگ شدی میخوای چکاره بشی؟" جواب میداد: "چشمپزشک"، اما مادر باهوشش از ادعاهای مردانی که پدرشان را ندیده بودند بسیار شنیده بود و تلاش میکرد فرزند نابینایش را برای پادشاه گشتن تربیت کند.
*
"اگه لالائی بلدی چرا خوابت نمیبره؟"
پیرمرد هرگاه خوابش نمیبرد برای خود لالائی میخواند، اما چون قدرت شنوائیاش ضعیف شده بود نمیشنید چه میخواند.
*
"با سيلی صورت خودشو سرخ نگه میداره."
مرد بیکاری که از سیلی زدن هر روزه به صورت خود به جان آمده بود روزی قبل از خروج از خانه برای یافتن کار به زنش میگوید: سرخاب داری؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر