آدم الکی خوش هرگز الکی ناخوش نمی‌گردد!


نمیدانم چرا دل از من درخواست ترازو کرده!
آیا میخواهد آن چیز را با سیر بسنجد یا کیلو؟
و اگر از من قیمتش را بپرسد چه کنم؟
کاش دلم بی‌کار بود یا لااقل پیِ یافتن واژههای خوب میرفت.
کاش هوا آفتابی بود و من با سایهام درد دل میکردم.
سایهام عادل است، میدانم؛ کوچکترین حرکتم را صادقانه ثبت میکند. سایهام حتماً به من میگفت که باید با این دل چه کنم؟
کاش میشد به سایۀ زیر لامپ اعتماد کرد!
کاش سایۀ زیر لامپ قاضی خوبی بود!
کاش سردی ناگهان جوانمرد میگشت، بفرما میزد و جایش را به گرما میداد.
آه ای گرمابخش جان و روح
تو کجائی تا شوم من پرپرت!
کاش میبودی تا نبودت نتواند آدم الکی خوش را به هنگام ناخوشی به هذیان وادارد و به هنگام خوشی به چرندگوئی.
و این دلیلیست بر اثبات ادعایم:
یا باید کلاً منکر دانائی خدا بود یا نباید ذرهای از دماغ و سر دول کسی کم گردد.
***
حزب خران شاخه خارج از طویله.
جهت اطلاع خرهای عزیزی که هنوز تصور میکنند پایهگذاران حزب در طویله تشریف دارند به استحضار میرساند:
1- از آنجائیکه طویلۀ تک تک پایهگذاران توسط عدهای گاو وحشی مصادره گشته
2- و چون نه کاه برای خوردن مانده چه برسد به یونجه
3- بدیهی‌ست که هر خری در چنین وضعیتی اگر فیلسوف نشود حتماً دیوانه میگردد و به جای یافتن یک اصطبلِ درب و داغانتر سر به کوه و بیابان میگذارد و نه تنها بی‌اصل و اصطبل میگردد بلکه از آن بدتر راه قبرس را نمییابد و از ترکیه سر درمیآورد.
4- از این جهت به اطلاع میرساند که دفتر حزب در داخل تعطیل است، نامه پراکنی نکنید و برای پستچی مزاحمت به بار نیاورید!
5- هر خری میداند که شعبه حزب در خارج از طویله کجاست، به همانجا هم تلفن بزند و اگر پاسخ دریافت نکرد بداند که علت خر تو خر بودن است و بس.
***
کشیدن مار و نوشتن مار بر تختهسیاه یکیست، نویسنده و کشنده مار مهم میباشند. با نوشتن مار نمیتوان آن را رام ساخت.
***
دلم برای خیلی چیزها هنوز جا دارد بجز برای تنگتر گشتن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر