شفاهی و کتبی.


من و اشی مشی 
شفاهی و کتبی
فرق میان امتحان شفاهی و کتبی در این است که نمرۀ امتحان شفاهی همیشه بیشتر از نمرۀ امتحان کتبیست و این می‌تواند دلیلی باشد بر درستی این نظر که شفاهاً می‌شود مخاطب را پیچاند، کاریکه کتباً ناممکن است.

من و گنجشکک اشی مشی تمام بیست و چهار ساعتِ سه هفتۀ مهیج را با هم گذراندیم. برای من، کسی که تنبل‌تر از خود در جهان ندیده است، این بیست و یک روز چندان راحت هم نگذشت. من باید صبح هر روز بلافاصله بعد از بیدار گشتن برایش غذا آماده می‌کردم، و این کار برایم آسان نبود، چون خودِ من وقتی غذا می‌خورم که تحمل گرسنگی بیش از حد نامطلوب می‌گردد، و آماده کردن غذا برای اشی مشی سیستم ذهنی‌ام را دچار ناهماهنگی می‌ساخت. اما محبتی که خود را به شکل جهیدن و پریدنِ اشی مشی بدنبالم و در مشت نگهداشتنش به هنگام خواب خود را نشان می‌داد بقدری برایم زیبا و ارزشمند بود که مطمئن بودم می‌توانم تا آخر عمر بلافاصله بعد از بیدار گشتن از خواب برایش غذا آماده کنم. من در این مدت کوتاه که باید خیلی طولانیتر به نظر اشی مشی رسیده باشد از او بسیار آموختم.
مرغان عشقم بالاخره در دومین هفته بر ترس و حس حسادتشان پیروز گشتند و او را بعنوان پرنده‌ای بی‌خطر در کنار خود پذیرفتند و این من را خیلی خوشحال ساخت. سرزندگی، بازیگوشی و کنجکاوی‌ای که در طبیعت گنجشک‌هاست باعث شده بود که جوانترین مرغ عشقم را که برای خود پیرمردی شده است سر شوق آورد و گهگاهی با او چند دور در فضای اتاق بپرد و خاطرات پرواز دوران کودکی را از نو بچشد.
اشی مشی در صبح 23 ماه ژوئیه بعد از خوردن صبحانه، در حالیکه نشسته بر روی سرم از پشت پنجره به گنجشک‌های حیاط نگاه می‌کرد و به آوازشان گوش می‌داد با تصمیم ناگهانی‌ام و گشوده شدن پنجره مواجه گشت. یکی دو دقیقه چیزهائی گفت، (احتمالاً با من و مرغان عشقم خداحافظی می‌کرد) سپس از روی سرم رو به آزادی پرواز کرد و بر روی درخت سروِ سمت راست حیاط بر روی شاخه‌ای نشست. من ده دقیقۀ تمام توانستم حرکاتش را زیر نظر داشته باشم، اما بعد از پروازش به سمت سروِ سمت چپ حیاط از چشمانم ناپدید گشت.
من چند دقیقه در میان شاخ و برگ درخت بدنبالش گشتم، بعد رو به مرغان عشقم با گفتنِ: "رفت پیش پدر و مادرش" پنجره را نیمه‌اندوهگین و نیمه‌راضی بستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر