تفنن.

موهایش سفید شده بودند و دیگر نمیتوانست هنگام ماست و خیار درست کردنْ وقتی مویش در ماست میافتاد آن را بیرون بکشد.
*
هنوز میان جنگ سردِ دو ابر قدرتِ سالهای دور گیر کرده بود و تحلیلهای سیاسیش مزۀ آبدوغ خیار و کشک میدادند.
*
از مزیتهای برنامههای <YouTube>ی یکی هم این است که فردِ برنامهسازِ نشسته یا ایستاده در مقابل دوربینْ نمیتواند تماشاگران خود را که در حال از خنده روده بُر شدن هستند ببیند.
*
من نمیدانم علف از یونجه، تربچه، تره و تلخون چه کم دارد!
و چرا وقتی مادر به پدر یا پدر به مادر میگوید: این دختر یا پسر اصلاً برای پسر یا دخترمان ساخته نشده استْ دیگری میگوید: علف باید به دهان بزی شیرین بیاد!
*
سخن از بزغاله به میان آمدْ بد نیست خدمت سروران گرامی عرض کنم که بزغاله و جزغاله و کنغاله و چغاله و درغاله و دستغاله کلمات کاملاً متفاوتی هستند که بجز غاله هیچ خویشاوندی با هم ندارند. غاله هم همانطور که مستحضرید به روایتی همان گاله است که خود نیز دارای معانی مختلفیست. چنین نقل میکنند که روزی انوشیروانِ عادل ...
*
نوشتن و به اصطلاح نویسنده شدن هم راحت است هم مشکل. وقتی راحت است که حروفِ الفبای زبانی را که میخواهی با آن بنویسی فرا گرفته و کلماتی را که در آن زبان به کار میروند شنیده و در ذهن محکم نشانده باشی، و وقتی مشکل است که به اصطلاح بیسواد و یا کر باشی. البته آدم بیسواد میتواند بجای نویسنده شدنْ اگر مایل باشد سخنگوی خوبی شود، اما افراد کر و بیسواد نه قادرند نویسنده شوند و نه متأسفانه سخنور خوبی. یک سخنور بیسواد همپایۀ نویسندۀ بدیست که گرچه حروفِ الفبا را آموخته و قادر به نوشتن گشتهْ اما کلماتی را که شنیدهْ یا معنایشان را خوب درک نکرده و یا آنها را اشتباه فهمیده است. بنابراین نصیحت من به تو فرزند نازنین این است: یا باید معانی کلماتی را که برای نوشتن به کار میبریْ ابتدا درست درک کنی و یا لااقل بجای نوشتن رمانی قطورْ به نوشتن داستانی کوتاه یا یک خط شعر رضایت دهی، مثلاً بسرائی:
من آنم که رستم بُوَد مردی از سیستان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر