شب چله بود، من بودم و اناری که نبود.

نمیدانم چرا مسیح هر ساله چند روز مانده به تحویل سال نو سر و کلهاش پیدا میشود. آیا میخواهد با این عمل به مردم جهان چیزی را یادآوری کند؟ آیا میخواهد بگوید: جشن تولدم یادتون نره؟ یا شاید میخواهد بگوید: صلیب که چیزی نیست، سرم را هم از تنم جدا سازند باز هم نخواهم مرد. من زندهام و مرگ را نمیشناسم؟
باری دوست عزیز، امروز آخرین روز سال 2016 میلادیست و چهار سال دیگر در چنین روزی خداوند به افتخار تولد مسیح به ما مخلوقات گناهکارش دو تا بیست جایزه خواهد داد. و آغاز سال 2020 به این معناست که جهان به صلح و آرامش خواهد رسید. البته این یک ادعای خشک و خالی نیست، فقط کافیست که شما عدد 20 را دو دقیقه سریع تکرار کنید، سپس خواهید دید که عدد بیست چیزی شبیه به <هیس> میشود، و این هیس به خوبی معنی صلح و آرامش را تداعی میکند.
در باره سال 2016 چه میتوان گفت؟ هرچه بوده در رسانهها به سمع و نظر رسیده و تکرارشان این آخرین روز زیبای آفتابی شهر برلین را خراب خواهد ساخت.
روشنائی آفتاب از پنجره لخت اتاقم به داخل آمده و با تعجب به کاغذ دیواری سفید رنگ گشته دیوارها خیره نگاه میکند، طوریکه انگار به خودش میگوید: عجب رنگ سفیدی!
من کمی مغرور از تعریف آفتاب برایش شرح میدهم که در اواسط سال جدید بازنشست خواهم گشت و به این خاطر با رنگ کردن اتاق خود را آماده فصل جدیدی از زندگیم ساختهام. آفتاب زیر لب باریکلا باریکلائی میگوید، اما درست در این لحظه صدای گوشخراش ترکیدن ترقه هم من و هم خورشید را به وحشت میاندازد.
مرغان عشقم امشب با انفجار ترقهها حتماً مانند سالهای قبل یکی دو روز در اثر شوکه شدن آواز نخواهند خواند. با این وجود آغاز سال 2017 بر مور و مار و انسان خجسته باد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر