آقای <و>.

پانزده سال قبل حشرهای آقای <و> را در سن پنجاه و پنج سالگی میگزد، او به بیماریای مانند رماتیسم دچار میگردد که عاقبت سه سال پیش وی را مجبور به استفاده از ویلچر میسازد.
آقای <و> بعد از این بیماری به تحصیل در رشته هیپنوتیزم مشغول میگردد و پس از دریافت مدرک مدت دوازده سال به شغل هیپنوتیزم کردن بیماران دراتاقهای جراحی و مطب دندانپزشکان میپردازد و از سه سال پیش از طریق تلفن به این کار مشغول است.
آقای <و> برای اینکه خود را از روی چهارپایه چرخداری که در منزل رویش مینشیند و همسطح ویلچر است بکشاند و بر روی ویلچر بنشاند هشت دقیقه وقت لازم دارد، و من برای اینکه ژاکت بر تنش کنم و کفش بر پایش به ده دقیقه نیازمندم. ده دقیقهای که توأم با عرق کردن شدید پبشانی من و گرفتگی عضلات بازو و شانهام میگردد، زیرا دقت بیش از اندازه بخاطر ترس از به درد آوردن اندام مچاله شدهاش در اثر بی دقتیام انرژی فراوانی از من میگیرد.
آقای <و> فعال اجتماعی و همچنین گیاهخوار است، امروز در بین راه آنقدر از فواید سبزی و میوه و گیاهخواری صحبت کرد که من بعد از تقریباً هفت هشت ماه که از میوه نخوردنم میگذرد هنگام بازگشت به خانه با دیدن میوههای برق انداخته شده میوهفروشی محلهام ناگهان مانند زنهای آبستن هوس میوه خوردن کردم. این هوس هم گرسنگیام را بیشتر تحریک کرد و هم با دیدن انارها آب دهانم را مانند زایندهرود به راه انداخت.
نمیدانم آیا تنبلی بود یا خستگی از کار که مرا در این حال مانند فیلسوفها مشغول بازی سؤال و جواب با خودم کرد.

فقط انار و انگور در میان انواع میوههای جلا داده شده به من چشمک میزدند، طوریکه دلم میخواست مانند مرد هرزی! که ناگهان هوس میکند با دختر خوشگلی که از مقابلش میآید همانجا بر روی آسفالت درب و داغان پیادهرو بدون خواندن خطبه عقد عشقبازی کند، من هم قبل از خریدن آنها مایل بودم انار را آنقدر بفشارم که آبلمبو شود و در جا محتوایش را بمکم! و حبه انگورهای یاقوتی را هم هر از گاهی مابین این کار فجیع یکی دو متر بالا بیندازم و بعد دهان سرخ شده از خون انار را باز و حبه انگور را در هوا شکار کنم.
در این بین در حال بحث با خودم از میوه فروشی چندین متر فاصله گرفته بودم و اگر شانس نمیآوردم با گذشن از چراغ قرمز حتماً ماشینی زیرم میگرفت و مرا میوه نخورده و ناکام به آن دنیا میفرستاد. نمیدانم فرشته محافظ شانه راستم بود یا چپ که گفت هووووووش.
دیدن رنگ قرمز چراغ راهنما مصمم میسازد که میوه خوردن را بگذارم برای چهارشنبه آخر سال. بعد از رسیدن به آن سمت خیابان مردد میایستم، از خودم میپرسم: "مطمئنی که میوه خوردن یکی از رسمهای چهار شنبه آخر ساله؟" او جواب میدهد: "فکر نکنم، این باید رسم شب چله باشه!" بعد من به این فکر میکنم چرا اصلاً مردمی که تقریباً هر روز میوه میخورند باید برای شب چله میوه بیشتری بخرند و بخورند؟  در این بین او میگوید: "با اینکه تو بیشتر از بقیه مستحق میوه خوردنی، اما فکر کنم چهارشنبه آخر سال رسم بر این باشه که آجیل و تخمه خورده و ترقه در بشه!" بعد از من میپرسد: "تو چی فکر میکنی، آیا به تأخیر انداختن خرید میوه به چهارشنبه آخر سال فقط به خاطر تنبلی و خستگیت بوده یا اینکه میتونه کمی هم به خاطر خرافاتت باشه؟"
من برای خودم احترام زیادی قائلم وگرنه به خودم میگفتم: "گوز به شقیقه چکار داره!؟" این حرف او اما مرا تا فاصله چند قدم مانده به خانه سخت به فکر فرو میبرد. عاقبت مردد به خودم میگویم: "تو به جای من بودی چکار میکردی؟" او کمی فکر میکند و میگوید: "اگه من به جای تو بودم و پس از هفت هشت ماه هوس خوردن میوه میکردم و مثل تو از کنارشون رد میشدم، حتی اگر پول هم نداشتم حتماً اون دو تائی رو که به تو چشمک زدند میدزدیم و سریع با خودم به خونه میبردم!"
من با این حرف سریع عقبگرد میکنم و میگویم: "بزن بریم!" و با وجود خستگی با قدمهای تندتری از خودم به سمت میوه فروشی برمیگردم.

من به اناری که قبلاً به من چشمک زده بود چشمکی میزنم، او برای اینکه در آغوشش بگیرم دستش را به طرفم دراز میکند، دستش را میگیرم و مانند بالرینی نیم متری به هوا پرتابش میکنم، انار پس از چند چرخ زیبا دوباره ماهرانه خود را در دستم مینشاند، من بدون آنکه فشارش دهم میبویمش و بعد از گرفتن یک بوسه از لبهای سرخش دومین محبوب چشمک زن، یعنی خوشه انگور را برمیدارم، حبههایش قند در دلم آب میکنند. داخل مغازه میشوم و بعد از دو سه دقیقه انتظار به کنار صندوق پرداخت پول میرسم که متوجه میشوم هیچ پولی در جیب ندارم!

در حالیکه خودم مانند آدم بزدلی خودش را در گوشهای مخفی ساخته بود مثل آدمهای لال با اشاره چشم و ابرو به من میگفت: "بدزدشون، بدزدشون!"
من در حال قرار دادن آن دو محبوب در جای قبلیشان، مانند آدمهای دروغگوئی که میخواهند ثابت کنند راستگو هستند مرتب میگفتم: "منتظرم بمونید! من حتماً برمیگردم!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر