شب دراز.

شب با التماس به روز میگوید: "محبوبم، هدف درست همان راهیست که تو میروی، بگذار همسفرت باشم!"
روز در دلش میخندد، زیر لب اَه اَهی میگوید و با خود زمزمه میکند: "مار از پونه بدش میاد دم لونهاش سبز می‌شه ... الدنگ دراز خجالت هم نمیکشه!" و در حال آرایش خود برای ظهورش زیر لب میگوید: "درازی شب کجا و درازی روز کجا!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر