پریشان‌گویی.

آب که سربالا بره قورباغه ابوعطا می‌خونه

قورباغه با سر بالا رفتنِ دوبارهُ آب به هیجان میآید، خیلی دلش میخواست این بار بجای ابوعطا رَپ بخواند.
*
آب با شدتِ فراوان سر بالا میرفت و قورباغه مانند آدمهای خرافاتی مدام زیر لب تکرار میکرد: آب از آب تکان نخواهد خورد ... آب از آب تکان نخواهد خورد ... آب از آب تکان نخواهد خورد.
*
آب سر بالا میرفت و قورباغه از شوق آب از دهانش سرازیر شده بود.
*
مدتها از سر بالا رفتن آب میگذشت اما قورباغه به این بهانه که آب از سرچشمه گلآلود است نه ابوعطا میخواند و نه رَپ.
*
آب سر بالا میرفت و قورباغه با هر دو دست به سرش میکوبید و مانند مداحان میخواند: آب از سر گذشتْ وای وای، چه یک وجبْ چه صد وجبْ وای وای.
*
آب سر بالا میرفت و قورباغه متفکرانه زمزمه می‌کرد: نکند آب به سوراخِ مور برودْ یا که ره به هاونِ مردم ببرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر