وبلاگ‌نویس گیج. (1)

من در حال به پایان رساندن <وبلاگنویس گیج>
دکتر که حرفم را توهین بزرگی به خود تلقی کرده بود اخم میکند و با ترشروئی میگوید: من خیلی مایلم منطقتان را تا حد امکان سریع راضی سازم تا بتوانم به بیماران دیگرم هم برسم.
البته من هم مایل بودم که او بتواند در این کار موفق شود، اما استدلاهایش چندان چنگی به دل نمیزدند و به این خاطر مطمئن نبودم که بتواند در یک جلسه منطقم را راضی سازد، من به او میگویم: آقای دکتر نگران نباشید، اگر در این جلسه منطقم راضی نگشتْ در یک جلسهُ دیگر حتماً راضیاش میسازیم!
دکتر با شنیدن این حرف نفس راحتی میکشد، لبخندی میزند و میگوید: یکی از خصوصیات خوب دیگر شما صبور بودنتان است! چه خوش گفتهاند: <گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی>، بله، صبوری یکی از پایههای اساسی نوشتن است. و وبلاگنویسیِ چندین سالهُ شما بدون این خصوصیت نمیتوانست ممکن گردد. و چون در این مدت مطمئناً از کارتان لذت بردهاید، زیرا اگر وبلاگنویسی لذت نمیبخشید و باعث عذابتان میگشت که شما به آن ادامه نمیدادید و از مدتها قبل از این کار دست میکشیدید. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که چون شما در کارتان از روش <تو نیکی میکن و در دجله انداز ...> استفاده میکنید و هر کار نیکی هم بیپاسخ نمیماند و هر کاری که مایهُ شادی شود خیلی دیر انسان را خسته میسازد، بنابراین خیلی بهتر است که منطقتان از شما بپرسد <چرا کاری را که لذت آفرین است، کاری را که خسته کننده نیست نباید همیشه انجام داد!>، از آنجا که در این سالیانِ درازِ وبلاگنویسی از کارتان لذت بردهاید و از انجام مستمر آن خسته نشدهایدْ بنابراین میتوان ادعا کرد که شما با زمان به یک نوع از توافق رسیدهاید: حتماً زمان قول داده تا وقتی که به وبلاگنویسی مشغولیدْ او بدون ایجاد مزاحمت با سرعت از کنارتان خواهد گذشت! بله، این باید درست باشد، شما با زمان به یک توافق رسیدهاید! شاید راز جوان ماندن در این باشد، در وبلاگنویسی!
دکتر به فکر فرو رفته و نگاهش را به دور دست فرستاده بود. من از سکوتش استفاده میکنم و میگویم: حرفهایتان بد نبود و منطقم را کمی غلغلک داد! امیدوارم که حرفهایتان تا اندازهای با حقیقت مطابقت داشته باشند. درست است که من صبورم و از کاری که میکنم خرسندم و تا حال هرگز خستگی برایم به بار نیاورده است، اما اینکه من با زمان به توافق رسیدهام و با هم مشکلی نداریم به جای خود، ولی نباید هرگز داستان شتری را فراموش کرد که عادت دارد در کنار خانهُ هر جنبندهای چُرت بزند!
دکتر با دلخوری میگوید: ای بابا، من که هرچه میگویم شما چیز دیگری بر خلافش میگوئید، چنین کاری اصلاً برازندهُ شما نیست! نکند شما هم از آن دسته وبلاگنویسانی باشید که <خود گویند و خود خندند ...!> شما اصلاً در این سالیان دراز چه نوشتهاید که توانسته به شما لذت ببخشد و خستهتان نکند؟!
من متعجب از اینکه چرا او از یک سو مایل است هرچه زودتر ختم جلسه را اعلام کند و از سوی دیگر با پرسشهایش زمان جلسه را به درازا میکشاندْ برایش شرح میدهم که در ماه آذر سال ۱۳۸۴شروع به وبلاگ‌نویسی کردم و بعد به ترجمهُ آثار ادبی نویسندگان آلمانی صد سال اخیر پرداختم و این کار تا امروز هنوز ادامه دارد.
دکتر در حالیکه سعی میکرد کنجکاویش را مخفی سازد میپرسد: آثار کدامیک از نویسندگان را ترجمه کردهاید؟
من برای نشان دادن لذتی که تا حال از این کار بردهام با کمی شادی کودکانه سریع پاسخ میدهم: من در این سالها داستانهای بلند و کوتاه صد و هشتاد و شش نویسندهُ نامدار آلمان و چندین کشور دیگر را ترجمه کردهام.
دکتر با نگاهی ناباورانه تکرار میکند: صد و هشتاد و شش نویسنده؟! و بعد از لحظهای اندیشیدن ادامه میدهد: بله، بله، حدسم درست بود، راز جوان ماندن وبلاگنویسیست و عاشق بودن! و شما بیشک شدیداً عاشق کارتان هستید و این بهترین پاسخ به پرسش شماست. شما عاشق نوشتن هستید. بله، عشق! عشق موتور زندگیست و کارِ همراه با عشق قطاریست که توقف نمیکند و با نیروی عشق میراند و میراند. این قطار توقف نمی‎شناسد و روز و شب بدون خستگی با شادی میراند. تمام اینها پاسخ پرسش شماست. و اگر حرفهای من هنوز هم منطق جنگجویتان را راضی نساختهْ بنابراین باید فکری برای منطقتان کنید، همانطور که میدانید منطق را هم میتوان مانند اندیشه راحت تغییر داد.
دکتر حرفهای جالبی زده بود و من دلیلی نمییافتم تا وانمود کنم که هنوز منطقم ناراضیست. راستش را بخواهید انجام این کار منطقم را ناراضی میساخت. من راضی از اینکه وقتم را در نزد مشهورترین دکتر شهر بیهوده نگذراندهام، و راضیتر از آن اینکه گفتههای او به دلم نشستندْ هنگام خداحافظی به او گفتم: خوشحالم از اینکه تحقیقاتم در بارهُ شما بینتیجه نماند و بر من ثابت گشت که بهترین دکتر شهرید!
دکتر ایستاده در کنار میزش با تکان دادن دست بلند میخندید، اما من دیگر فرصت نداشتم متوجه شوم که آیا خندهاش مجازی‎ست یا حقیقی.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر