سؤال عجیب، جواب غریب.

روزها، ماهها و سالها مرتب میآیند و میروند، آنها نه خوباند و نه بد، بلکه این اوضاع و احوال ماست که گاهی بد میشود، گاهی خوب.
*
پس از بیرون آمدن از مطب دندانپزشک خودم را با عجله به خانه می‌رسانم، به دستشوئی میروم و با هیجان به خودم در آینه نگاه میکنم. صورتم را کاملاً نزدیک چشمانِ تصویر داخل آینه نزدیک میسازم، پنجاه/شصت ثانیه با دهان کاملاً باز مانند مونالیزا لبخند میزنم و بعد با صدائی که از خوشحالی اصلاً شبیه به صدای خودم نبود میپرسم: خوب نظرت چیه؟
تصویرم در آینه پس از یکی دو دقیقه براندازِ دقیق صورتم بجای آنکه با دیدنِ دندانهای یکدست و مرتب بالا و پائین فکهایم که حالا از تازگی و سفیدی مانند مروارید میدرخشیدند شگفتزده شود میگوید: موهای سوراخ چپ دماغت چه سفید و دراز شدن!
*
خانمها میتوانند از ماجرای سرپا ادرار کردنِ جنس مذکر کتابها بنویسند و آنها را ملامت کنند. میتوانند از ترشح ادرار به اطراف و لکه دار ساختن ساحت توالت بگویند و برسند به علم پزشکی و ادعا کنند که بیشتر افراد مذکر به خاطر سرپا ادرار کردن از دوران کودکی دچار سرطان پروستات میگردند اما خودشان از آن بیخبرند و غیره. من اما در این سال نو میلادی میخواهم چند کلمهای در باب سود سرپا ادرار کردن برایتان بنویسم، شاید که توضیح من مورد اقبال خانمها هم قرار گیرد و آنها را به شوق اندازد و هر از گاهی وقتی کسی در خانه نیست ایستاده ادرار کنند و فیضش را ببرند.
ابتدا باید گوشزد کنم که افراد سر به هوا چه از نوع مذکرش یا مؤنث آن بجز مضراتی که خانمها از آنها یاد میکنند هیچ سودی از ایستاده ادرار کردن نخواهند برد. آدم سر به هوا نه برایش مهم است کجا ادرار میکند و نه اینکه چه ادرار میکند. برای هر کاری باید فرهنگ به کار بردن آن را آموخت. فرهنگ ادرار کردن اهمیتش اگر از فرهنگ غذا خوردن بیشتر نباشد کمتر هم نیست. تو میتوانی با برترین فرهنگِ غذا خوردن بهترین و سالم‎ترین غذاها و بهترین نوشابهها را در بهترین هتلها نوش جان کنی اما در راه بازگشت به خانه تُندَت بگیرد و توالت عمومی نیابی و کنار دیوارِ مردم و یا درخت بیزبانی مثانهات را خالی کنی! تو خودت بگو، آیا به این میگویند داشتن فرهنگ والای ادرار کردن؟
آدمی که فرهنگ برایش بااهمیت است همواره در توالتی با لعابِ به رنگ مانند برف سفید ادرار میکند. نگاه کردن به ادرار و تشخیص دقیق رنگ آن سود اصلی ایستاده ادرار کردن است. پزشکان عهد بوق با دیدن ادرار بیمار پی به چیزهائی میبردند که امروزه در هیچ آزمایشگاهی با اولین آزمایش قابل تشخیص نیستند! مثلاً پزشکان عهد بوق از روی روشنی یا کدری خونِ مخلوط با ادرار حتی میتوانستند تشخیص دهند که بیمار در چه ساعتی میمیرد!
دومین امتیاز سرپا ادرار کردن تقویت هنر طراحیست و اختصاص به افراد هنرمند دارد. هنرمندان عزیز میتوانند با فشار انگشتان دست به آلت تناسلی خود شدت خروج ادرار را کنترل و حبابهای تشکیل شونده در اثر برخورد قطرات ادرار با سطح لگن توالت را به خوبی تنظیم و هدایت کرده و به تصاویر خیالی خود شکل دهند. با این روش و با نشانه گیری دقیق و تنظیم فشار ادرار میتوان خانهُ محبوب یا اتوموبیل مرسدس بنز کوپهای که هنوز به بازار نیامده را طراحی کرد و به خود بالید ... من خودم امروز صبح ناشتا برای ادرار به دستشوئی رفتم، دو دقیقه هم طول نکشید که خوابآلود یک صورت با بینی و دهان و دو چشم که مردمکشان میجنید در کاسهُ سفید رنگ توالت رسم کردم و بعد از اتمام ادرار وقتی میخواستم سیفون را بکشم دیدم عجب زیاد شبیه به خودم شده و حیفم آمد اثر زیبایم از بین برود، با عجله موبایلم را از اتاق آوردم و پس از گرفتن عکسی از پرترهام سیفون را با دلخوری کشیدم.
*
چرا وقتی میگویند خاک بر سرت کف دست را هم به طرف شخص پرتاب میکنند؟
برای فهم علمی این عمل باید شما را ابتدا به آزمایشگاه تاریخ بشر ببرم. در آنجا با آزمایش بر چند سنگ قدیمی به ما اثبات خواهد گشت که در زمان‎های خیلی دور و قبل از اختراع زبان وقتی مردم در بازار جنس مورد علاقه خود را مییافتند آن را برمی‎داشتند و چرخی به دستشان به معنی <چند؟> میدادند. فروشنده هم با نشان دادن انگشتان دستش قیمت را میگفت: مثلاً برای دو سکه دو انگشت به خریدار نشان میداد و برای دو و نیم سکه دو انگشت و یک انگشتِ از وسط خم کرده. اما وقتی قیمت کالائی گران بود فروشنده مجبور میگشت انگشتان کف هر دو دستش را نشان دهد؛ مثلاً برای جنسی به قیمت بیست سکه باید کف هر دو دست را با انگشتان باز کرده دو بار به عقب و جلو میبرد. گاهی که خریدار از قیمت سرسامآور جنسی شگفتزده میشد میگفت: <وای، عجب خاکی بر سرم شد!> و از آن به بعد به هر کس میخواستند بگویند خاک بر سرت کف دو دست را یکی دو بار به سمت صورت طرف تکان میدادند.
*
آنقدر به دروغ گفتن و غلو کردن عادت کرده بود که وقتی می‌خواستند او را به جرم قتل و غارت در دادگاه محاکمه کنند برای گریز از دست قانون فریاد می‌زد: "جناب قاضی، قتل و غارت یعنی چی! من وقتی از خونه بیرون میام تموم مورچههائی که از کنارم رد میشن برام دست تکون میدن و میگن: چطوری رفیق؟"
*
این هم یک آگهی توسط آدمی مبتلا به آلزایمر: "دفتر خاطرات شما را با قیمت خوب خریداریم!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر