جمعه.



جمعه که برسد دوره تازه از زندگیام آغاز می‌گردد. من به چشم قانونگذار به مرحلهای رسیدهام که از روز جمعه باید بروم کشکم را بسابم یا مدت باقی مانده از عمرم را استراحت کنم و از زندگی به نحوی لذت ببرم. من به نوبه خود از قانونگذار به خاطر حسن نیتش متشکرم و تمام تلاشم را خواهم کرد که آرزویش را اجابت کنم و از ثانیه به ثانیه باقی مانده عمرم لذت وافر ببرم. اما کاش این قانونگذار مهربان لطف میکرد و برای بازنشستگانی امثال من بروشوری تحت عنوان "روش‌های سهل لذت بردن از زندگی در دوران بازنشستگی با 400 یورو حقوق در ماه" چاپ میکرد تا ما لااقل هنگام لذت بردن از زندگی دچار مشکل نشویم. البته من و مرغان عشقم لذت بردن از زندگی با این مبلغ را سالیان درازیست تجربه کردهایم و انجام این کار برایمان مانند نوشیدن آب سهل است!
و اما بسیاری از رفقای بازنشست شدهام بارها از طریق ایمیل و تلفن و ... از من پرسیدهاند که آخه چطور میشود با این مبلغ زندگی را به خوشی گذراند، ای کذاب!
و من برایشان نوشته‌ام: منو کذاب بودن؟ ای بابا! اما با این حال خوب گوش کن ببین برات چی مینویسم! لذت سه حرفه، و اگه اجازه ندی که این سه حرف سر به سرت بذارن و مبدل به ذلت بشن قدم اول برای لذت بردن از زندگی رو برداشتی. و نباید از خاطر برد که لذت بردن از زندگی قدم به قدمه. و قدم اول همونطور که گفته شد یک زندگی بی ذلته. قدم دوم مسافرت و دیدن چیزهای تازهست، که این کار با داشتن یک وسیله الکتریکی ارزان قیمت و مبلغ ده پانزده یورو در ماه برای هزینه اینترنت قابل انجامه. تو در اینترنت میتونی به هر جای دنیا که مایلی سفر کنی، با زدن یک کلیک قادری تمام مکانهای دست نیافتنی و زیبای این سیاره رو شفاف و زیبا از فاصله سی چهل سانتی رویت کنی و لذت ببری. فیلم و فوتبال و غیره را هم که می‌شود از طریق اینترنت دید، میشود با اسکایپ با فامیل و دوست و آشنا دیدار داشت، در اینترنت میتوان کتاب خواند، علم آموخت، به کنکاش پرداخت، مراوده نمود، مصاحبه کرد، عاشق شد ....
البته من برایت یک بار مفصل خواهم نوشت که چطور می‌شود با پول اندکْ لذتِ کافی خرید.
***
من یقین دارم که ضربالمثل "تف سر بالا" با قانونی گشتن منع تف کردن در اماکن عمومی ضربه فنی شده و از خاطرهها پاک میگردد و ضربالمثل متمدنانهتری جایگزینش خواهد گشت. و چون به قول کنفوسیوس تف کردن در اماکن عمومی هم سر بالائیش غیربهداشتی و مشمئز کننده است و هم سرپائینیشْ بنابراین اینشتاین به خاطر احترام به نظر او به این نتیجه رسیده است که نسبت تمدن با ضربالمثل برابر است با آی کیوی هر شخص به توان فرهنگ جامعه.
*** 
این هم اولین شعر سیاسی کنفوسیوس که در زمان گذراندن مرخصی سالیانهاش در ایران سروده است.
روزی او در شیراز در یک باغ زیر درخت گیلاسی دراز کشیده و در حالیکه به افق خیره شده بود و جام شرابی در دست داشت ناگهان طوریکه انگار چیزی به او وحی شده باشد زیر لب زمزمه میکند: انتخاب کردن حق توئه خوشگله، اجازه نده هی با سرت وَر بِرن، کلاه سرت بذارن یا کلاه از سرت بردارن. میدونی چیه خوشگله، انتخاب من همیشه فقط و فقط اون فرد، گروه، سازمان یا حزبیه که برای مشکلات جامعه از قبیل نبود آزادیِ کافی، وفور اقسام اعتیاد، بیکاری، بیخانمانی و وضع اسفناک خدمات پزشکی جوابی علمی ارائه بده. آره خوشگله، انتخاب کردن و انتخاب شدن حق توئه، حق منه.
***
روزی مردی با درسآموزی از ضربالمثل معروف "تنها به قاضی رفته خوشحال برمیگرده" تنها به قاضی میرود، اما متأسفانه نه تنها خوشحال برنمیگرددْ بلکه مدتی طولانی اصلاً برنمیگردد!
اولین سؤال قاضی از او این بود: پس متهم کجاست؟ و مرد با اعتماد به نفس پاسخ داده بود: من همیشه تنها پیش قاضی میروم. و قاضی با زدن پوزخندی به او گفته بود: بنابراین من هم طبق ضربالمثل "گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری" شما را بجای متهم محکوم و روانه زندان میکنم!
***
دیوانه پس از وارد شدن به خانه به جای سلام و احوالپرسی بلافاصله مانند بازیگران تآتر و با حرکت دادن دستهایش به من میگوید:
ما آنقدر مزایا داشتیم که شمارششان چهل سال طول کشیده و هنوز هم تمام نگشته است.
و بعد به چشمانم خیره میشود و میخواند:
رنگ چشمانت یاقوتیست
انگوری
اما چرا بوی طالبی و گرمک میدهد دست‎هایت
انگوری
نکند تاکستان و جالیزار را با هم قاط زدهای
انگوری
نکند گاریات دوتا شده است
انگوری
انگوری، آخ انگوری.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر