شتر دیدی ندیدی!

بدیِ خوبی کردن گاهی چنان هولناک است که تنها یک بار انجام آن می‎تواند ثمری بدتر از هزار بار بدی کردن به بار آورد! لطفاً به داستان زیر توجه کنید:
می‎گویند مردی پس از پایان کارِ روزانه به خانه بازمیگشت، در بین راه عدهای را می‎بیند که می‎دویدند و چیزی جستجو می‎کردند. آنها از او میپرسند: "شتر دیدی؟" از قضا چند لحظه قبل از کنارِ مرد شتری رد شده و حتی به او لبخندی هم زده بود، اما چون او اطمینان داشت که اگر پاسخش مثبت باشد و راه را به آنها نشان دهد حتماً این مردم عصبانی شتر بیچاره را خواهند کشت بنابراین می‎گوید: نه!
وقتی مرد نیکوکار به نزدیک خانه میرسد همان شتر را میبیند که کنار درِ خانهاش خوابیده است. آه از نهادش برمیآید، اما دیگر خیلی دیر شده بود. مرد دستش را به سینه می‎فشرد، به زمین میافتد و جان به جان آفرین تسلیم میکند.
***
از سگِ زردی میپرسند کیستی؟ سگ میگوید: سگم!
از شغال میپرسند تو کیستی؟ شغال میگوید: من شغالم!
میپرسند: آیا برادرید؟ شغال نیشخندی میزند و سگ جواب میدهد: خیر، من خواهرشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر