شعر سرودن غذای روح شاعر است. کاش هیچ شاعری روحش احساس سیری نکند.
***
من دلم میخواهد در جهانی زندگی کنم که هنرمندش از فقر گوش خود را
برای هدیه دادن نبرد.
***
از آنجا که نیاکانم بیابانگرد بودند، بنابراین هر محلی را که یکی دو درخت در آن
یافت میگشت و نهر آبی از آن میگذشت بهشت
مینامیدند. آنها برای یافتن بهشت همیشه در راه بودند و هر
جا درخت و آبی میدیدند برای فتحش سخت میکوشیدند! گاهی
بهشتنشینان قبلی را میکشتند و صاحب
بهشت میگشتند، گاهی زنان و دختران آنجا را حوریان بهشت میپنداشتند! و گاهی هم مردان و پسران را به غلامی میگماشتند!
نیاکان بیابانگردم کاشف هم بودند! برای اولین بار وقتی یک بهشت را در
فصل زمستان فتح کردند و آب نهر آنجا را منجمد یافتند، حیرتزده مشغول
شکستن یخ گشتند تا ببینند زیر کاسه چه نیمکاسهای پنهان است!
و به این ترتیب یخ در بهشت را کشف کردند!
حیف که دیگر وقت شمردن بقیه کشفیات نیاکان بیابانگردم را ندارم،
وگرنه با شنیدن کشف از پی کشف دهانت از تعجب هفتهها و ماهها باز میماند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر