کعبه و بتخانه بهانه‌ست.

«هتل حشرات» مخصوص بالکن. چند کار با چوب توسط من.
حتی هنر نه چندان خوب هم ارزشش بالاتر از بیهنریست.
***
حسابم هیچوقت خوب نبود. در دبستان هیچ یک از همشاگردیهایم هیچگاه انگشتانش را به من قرض نداد و به این خاطر من فقط تا عدد ده میتوانستم بشمارم. حساب ثانیهها و دقایق هم خیلی زود از دستم در میرفت و بخاطر نیافتنشان معلم حساب همیشه تنبیهام میکرد.
***
شاید کشیدن پای حیوانات در انتقادهایم یکی از علل نزدیک نشدنم به خصایل انسانی باشد!: مثلاً وقتی به چهچهه زدن فلان خواننده مفتخرم میگویم طرف مثل بلبل چهچهه میزند، اما وقتی از صدای خوانندهای خوشم نیاید میگویم مثل خر عر عر میکند! ... مثل گاو غذا میخورد! ... مثل عنتر زشته! ... مورچه چیه که کله پاچهاش چی باشه! ... ساکت نشی سرتو مثل سر مرغ لب حوض میبرم! ... مثل خر کار میکنه! ... مثل مگس وزوز میکنه! ... مثل زرافه درازه! ... مثل کنه میچسبه به آدم! ... دلش مثل دل شیره! ... با زبونش مار رو از سوراخ بیرون میکشه! ... مثل گربه بیعاطفهست! ... چشماش مثل چشمای آهو میمونه! ... مثل میمون ورجه وورجه میکنه! .....
***
پدرم آنقدر زندگی را دوست میداشت که تا لحظه مرگ هم موفق به تصور کردن مرگ نگشت.
***
اگر میتوانستم زمان را به گذشته برگردانم، بنابراین تمام اشتباهاتی که برای دیگران فاش گشتهاند را دقیقتر و پنهانیتر انجام میدادم تا دیگر بهانهای برای سرکوفت زدن به دستشان ندهم.
***
وقتی من تبلیغ برای فروش اثرم را با تعریف کردن از خود اشتباه میگیرم، اول غره میگردم و بعد در دلم غمگینانه به خود میخندم.
***
نه تنها چاقو دسته خود را  نمیبرد بلکه گلوله جنگی هم هیچ دشمنیای با گلوله مشقی ندارد.
***
ما نور خود را بر همه مخلوقاتمان میتابانیم، بجز آنانی که در روز خود را پنهان میسازند و در شب آشکار.
***
مقصود اما نه شناخت خدا بود و نه شناخت خود.
مقصود تو بودی و بس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر