تو اگر برخیزی و ندانی که مقصد کجاست، یعنی
که آنارشیست مسلکی!
من اگر برخیزم و ببینم که هوا بارانیست، چتر برمیدارم تا
که خیس نشوم!
تو اگر برخیزی و بلافاصله باز بنشینی، یعنی کسی عطسه کرده و خرافه در مغزت تار بسته!
من اگر برخیزم و ببینم که تو مرتب برمیخیزی و مینشینی، اولین سؤالی که از خود خواهم کرد این است: "معنی این کار چه میتواند باشد!؟" و بعد به این نتیجه خواهم رسید که شاید خطری در راه است و از برخاستنم پشیمان
میگردم.
تو اگر برخیزی و قصد دویدن کردی، فراموش نکن کفش کتانی
بر پا کنی!
من اگر برخیزم و ببینم که تو در حال دویدن هستی، به خودم
حتماً خواهم گفت که هوا باز پس است!
تو اگر برخیزی و بدانی به کجا میل به رفتن داری، بی ضرر خواهد
بود اگر این را هم از قبل بدانی که آیا میخواهی با آژانس بروی یا با تاکسی.
من اگر برخیزم و ببینم که میدانی به کجا قصد رفتن داری، فوری قبل از رسیدن آژانس یا تاکسی سوار ماشینم خواهم گشت تا برای سیراب کردنِ کنجکاویم به دنبالت برانم و ببینم رو به چه مقصد داری.
تو اگر برخیزی، من اگر برخیزم، آژانسیها و تاکسیچیها به ما با چشم دیگری خواهند نگریست! و اگر مقصد تو بابِ میلم گردد، خودم هر روز تو را با ماشینم به آن سو میرانم. بعد آژانسیها وتاکسیچیها همگی خواهند گفت: پدر عشق بسوزد که ما را بیکار ساخت.
تو اگر برخیزی، من اگر برخیزم، آژانسیها و تاکسیچیها به ما با چشم دیگری خواهند نگریست! و اگر مقصد تو بابِ میلم گردد، خودم هر روز تو را با ماشینم به آن سو میرانم. بعد آژانسیها وتاکسیچیها همگی خواهند گفت: پدر عشق بسوزد که ما را بیکار ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر